تفسیر نمونه جلد 17 صفحه 40

این مساءله از نظر علمى ثابت شده ، و تجربه نیز نشان داده که مادران در دوران باردارى گرفتار وهن و سستى مى شوند، چرا که شیره جان و مغز استخوانشان را به پرورش جنین خود اختصاص مى دهند، و از تمام مواد حیاتى وجود خود بهترینش را تقدیم او مى دارند.
به همین دلیل ، مادران در دوران باردارى گرفتار کمبود انواع ویتامینها مى شوند که اگر جبران نگردد ناراحتیهائى براى آنها به وجود مى آورد، حتى این مطلب در دوران رضاع و شیر دادن نیز ادامه مى یابد، چرا که «شیر، شیره جان مادر است».
لذا به دنبال آن مى افزاید: «پایان دوران شیرخوارگى او دو سال است» (و فصاله فى عامین ).
همانگونه که در جاى دیگر قرآن نیز اشاره شده است «و الوالدات یرضعن اولادهن حولین کاملین»: «مادران فرزندانشان را دو سال تمام شیر مى دهند» (بقره - 233).
البته منظور دوران کامل شیرخوارگى است هر چند ممکن است گاهى کمتر از آن انجام شود.
به هر حال مادر در این 33 ماه (دوران حمل و دوران شیرخوارگى ) بزرگترین فداکارى را هم از نظر روحى و عاطفى ، و هم از نظر جسمى ، و هم از جهت خدمات در مورد فرزندش انجام مى دهد.
جالب اینکه در آغاز توصیه درباره هر دو مى کند ولى به هنگام بیان زحمات و خدمات تکیه روى زحمات مادر مى نماید تا انسان را متوجه ایثارگریها و حق

تفسیر نمونه جلد 17 صفحه 39

کبریائى او در هم شکستن !
قابل توجه اینکه لقمان حکیم ، دلیل بر نفى شرک را این ذکر مى کند که شرک ظلم عظیم است ، آن هم با تعبیرى که از چند جهت ، تاءکید در بر دارد.
و چه ظلمى از این بالاتر که هم در مورد خدا انجام گرفته که موجود بى ارزشى را همتاى او قرار دهند، و هم درباره خلق خدا که آنها را به گمراهى بکشانند و با اعمال جنایتبار خود آنها را مورد ستم قرار دهند، و هم درباره خویشتن که از اوج عزت عبودیت پروردگار به قعر دره ذلت پرستش غیر او ساقط کنند!
دو آیه بعد در حقیقت جمله هاى معترضه اى است که در لابلاى اندرزهاى لقمان از سوى خداوند بیان شده است ، اما معترضه نه به معنى بى ارتباط، بلکه به معنى سخنان الهى که ارتباط روشنى با سخنان لقمان دارد، زیرا در این دو آیه ، بحث از نعمت وجود پدر و مادر و زحمات و خدمات و حقوق آنها است و قرار دادن شکر پدر و مادر در کنار شکر «الله».
بعلاوه تاءکیدى بر خالص بودن اندرزهاى لقمان به فرزندش نیز محسوب مى شود چرا که پدر و مادر با این علاقه وافر و خلوص نیت ممکن نیست جز خیر و صلاح فرزند را در اندرزهایشان بازگو کنند.
نخست مى فرماید: «ما به انسان درباره پدر و مادرش سفارش کردیم» (و وصینا الانسان بوالدیه ).
آنگاه به زحمات فوق العاده مادر اشاره کرده مى گوید: «مادرش او را حمل کرد در حالى که هر روز ضعف و سستى تازه اى بر ضعف او افزوده مى شد» (حملته امه وهنا على وهن ).

تفسیر نمونه جلد 17 صفحه 38

معنى ندارد، او از همگان بى نیاز است ، و شایسته ستایش همه ستایشگران ، فرشتگان حمد او مى گویند و تمام ذرات موجودات به تسبیح و حمد او مشغولند و اگر انسانى به زبان قال ، کفران کند، کمترین اثرى ندارد، حتى ذرات وجود خودش به زبان حال مشغول حمد و ثناى اویند!
قابل توجه است که «شکر» با «صیغه مضارع» که نشانه تداوم و استمرار است بیان شده ، و «کفر» با «صیغه ماضى» که حتى بر یک مرتبه نیز صادق است ، اشاره به اینکه کفران حتى براى یکبار ممکن است عواقب دردناکى بار آورد، اما شکرگزارى لازم است و مستمر و مداوم باشد، تا انسان مسیر تکاملى خود را طى کند.
بعد از معرفى لقمان و مقام علم و حکمت او به نخستین اندرز وى که در عین حال مهمترین توصیه به فرزندش مى باشد اشاره کرده چنین مى فرماید:
«به خاطر بیاور هنگامى را که لقمان به فرزندش ، در حالى که او را موعظه مى کرد، گفت : پسرم هیچ چیز را شریک خدا قرار مده که شرک ظلم عظیمى است» (و اذ قال لقمان لابنه و هو یعظه یا بنى لا تشرک بالله ان الشرک لظلم عظیم ).
حکمت لقمان ایجاب مى کند که قبل از هر چیز به سراغ اساسى ترین مساله عقیدتى برود و آن مساءله «توحید» است ، توحید در تمام زمینه ها و ابعاد، زیرا هر حرکت تخریبى و ضد الهى از شرک سرچشمه مى گیرد، از دنیا پرستى مقام پرستى ، هوا پرستى ، و مانند آن که هر کدام شاخه اى از شرک محسوب مى شود.
همانگونه که اساس تمام حرکتهاى صحیح و سازنده ، توحید است ، تنها دل به خدا بستن و سر بر فرمان او نهادن و از غیر او بریدن و همه بتها را در آستان

تفسیر نمونه جلد 17 صفحه 37

در حدیث دیگرى از امام صادق (علیه السلام ) مى خوانیم که در تفسیر این آیه فرمود: اوتى معرفة امام زمانه : «حکمت این است که لقمان نسبت به امام و رهبر الهى عصر خود آگاهى داشت».
روشن است هر یک از اینها یکى از شاخه هاى مفهوم وسیع حکمت محسوب مى شود و با هم منافاتى ندارد.
به هر حال «لقمان» به خاطر داشتن این حکمت به شکر پروردگارش ‍ پرداخت او هدف نعمتهاى الهى و کاربرد آن را مى دانست ، و درست آنها را در همان هدفى که براى آن آفریده شده بودند به کار مى بست ، و اصلا حکمت همین است :
«به کار بستن هر چیز در جاى خود» بنابراین «شکر» و «حکمت» به یک نقطه باز مى گردند.
در آیه ، ضمنا نتیجه «شکران» و «کفران» نعمتها به این صورت بیان شده که «شکر نعمت به سود خود انسان» و «کفران نعمت نیز به زیان خود او است» چرا که خداوند از همگان بى نیاز است ، اگر همه ممکنات ، شکرگزارى کنند چیزى بر عظمتش افزوده نمى شود، و «اگر جمله کاینات کافر گردند، بر دامن کبریاش ننشیند گرد»!
«لام» در جمله ان اشکر لله لام اختصاص است و «لام» در لنفسه لام نفع است بنابراین سود شکرگزارى که همان دوام نعمت ، و افزایش آن ، به اضافه ثواب آخرت است عائد خود انسان مى شود، همانگونه که زیان کفران فقط دامان خودش را مى گیرد.
تعبیر به «غنى حمید»، اشاره به این است که شکرگزار در برابر افراد عادى یا چیزى به بخشنده نعمت مى دهد، و یا اگر چیزى نمى دهد با ستایش او مقامش را در انظار مردم بالا مى برد، ولى در مورد خداوند هیچیک از این دو

تفسیر نمونه جلد 17 صفحه 36

در عظمت مقام او همین بس که خدا اندرزهایش را در کنار سخنان خود قرار داده ، و در لابلاى آیات قرآن ذکر فرموده است ، آرى هنگامى که قلب انسان بر اثر پاکى و تقوى به نور حکمت روشن گردد، سخنان الهى بر زبانش ‍ جارى مى شود و همان مى گوید که خدا مى گوید، و آن گونه مى اندیشد که خدا مى پسندد!
با این توضیح کوتاه به تفسیر آیات باز مى گردیم .
در نخستین آیه مى فرماید: «ما به لقمان حکمت دادیم ، و به او گفتیم که براى خدا شکرگزارى کن ، چرا که هر کس شکر نعمت او را ادا کند، به سود خویش شکر کرده ، و هر کس کفران کند، زیانى به خدا نمى رساند، چرا که خداوند، بى نیاز و ستوده است» (و لقد آتینا لقمان الحکمة ان اشکر لله و من یشکر فانما یشکر لنفسه و من کفر فان الله غنى حمید).
در اینکه «حکمت» چیست ؟ باید گفت براى «حکمت» معانى فراوانى ذکر کرده اند، مانند «شناخت اسرار جهان هستى» و «آگاهى از حقایق قرآن» و «رسیدن به حق از نظر گفتار و عمل» و «معرفت و شناسائى خداوند».
اما همه این معانى را مى توان یکجا جمع کرده و در تفسیر حکمت چنین گفت : حکمتى که قرآن از آن سخن مى گوید و خداوند به لقمان عطا فرموده بود «مجموعه اى از معرفت و علم ، و اخلاق پاک و تقوا و نور هدایت» بوده است .
در حدیثى از امام موسى بن جعفر (علیه السلام ) مى خوانیم : که در تفسیر این آیه براى «هشام بن حکم» فرمود: «مراد از حکمت ، فهم و عقل است».

تفسیر نمونه جلد 17 صفحه 35


14 - و ما به انسان درباره پدر و مادرش سفارش کردیم ، مادرش او را با زحمت روى زحمت حمل کرد، (و به هنگام باردارى هر روز رنج و ناراحتى تازه اى را متحمل مى شد) و دوران شیرخوارگى او در دو سال پایان مى یابد (آرى به او توصیه کردم ) که شکر براى من و براى پدر و مادرت بجا آور که بازگشت همه شما به سوى من است .
15 - و هرگاه آنها تلاش کنند که موجودى را شریک من قرار دهى که از آن آگاهى ندارى (بلکه مى دانى باطل است ) از آنها اطاعت مکن ، ولى با آنها در دنیا به طرز شایسته اى رفتار کن ، و پیروى از راه کسانى بنما که به سوى من آمده اند، سپس بازگشت همه شما به سوى من است و من شما را از آنچه عمل مى کردید آگاه مى کنم .

  تفسیر:

احترام پدر و مادر:
به تناسب بحثهاى گذشته پیرامون توحید و شرک و اهمیت و عظمت قرآن و حکمتى که در این کتاب آسمانى به کار رفته ، در آیات مورد بحث و چند آیه بعد از آن ، سخن از «لقمان حکیم» و بخشى از اندرزهاى مهم این مرد الهى در زمینه توحید و مبارزه با شرک به میان آمده ، و مسائل مهم اخلاقى که در اندرزهاى لقمان به فرزندش منعکس است نیز بازگو شده است .
این اندرزهاى دهگانه که در طى شش آیه بیان شده هم مسائل اعتقادى را به طرز جالبى بیان مى کند، و هم اصول وظایف دینى ، و هم مباحث اخلاقى را.
در اینکه «لقمان» که بود؟ و چه ویژگیهائى داشت ؟ در بحث نکات بخواست خدا سخن خواهیم گفت ، ولى در اینجا همین اندازه مى گوئیم که قرائن نشان مى دهد او پیامبر نبود، بلکه مردى بود وارسته و مهذب که در میدان مبارزه با هواى نفس پیروز شده ، و خداوند نیز چشمه هاى علم و حکمت را در قلب او گشوده بود.

تفسیر نمونه جلد 17 صفحه 34

آیه 12 - 15
آیه و ترجمه
وَ لَقَدْ ءَاتَیْنَا لُقْمَنَ الحِْکْمَةَ أَنِ اشکُرْ للَّهِ وَ مَن یَشکرْ فَإِنَّمَا یَشکُرُ لِنَفْسِهِ وَ مَن کَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنىُّ حَمِیدٌ(12)
وَ إِذْ قَالَ لُقْمَنُ لابْنِهِ وَ هُوَ یَعِظهُ یَبُنىَّ لا تُشرِک بِاللَّهِ إِنَّ الشرْک لَظلْمٌ عَظِیمٌ(13)
وَ وَصیْنَا الانسنَ بِوَلِدَیْهِ حَمَلَتْهُ أُمُّهُ وَهْناً عَلى وَهْنٍ وَ فِصلُهُ فى عَامَینِ أَنِ اشکرْ لى وَ لِوَلِدَیْک إِلىَّ الْمَصِیرُ(14)
وَ إِن جَهَدَاک عَلى أَن تُشرِک بى مَا لَیْس لَک بِهِ عِلْمٌ فَلا تُطِعْهُمَا وَ صاحِبْهُمَا فى الدُّنْیَا مَعْرُوفاً وَ اتَّبِعْ سبِیلَ مَنْ أَنَاب إِلىَّ ثُمَّ إِلىَّ مَرْجِعُکُمْ فَأُنَبِّئُکم بِمَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ(15)
  ترجمه :

12 - ما به لقمان حکمت دادیم (و به او گفتیم ) شکر خدا را بجاى آور، هر کس شکرگزارى کند به سود خویش شکر کرده ، و آنکس که کفران کند (زیانى به خدا نمى رساند) چرا که خداوند بى نیاز و ستوده است .
13 - به خاطر بیاور هنگامى را که لقمان به فرزندش گفت - در حالى که او را موعظه مى کرد - پسرم ! چیزى را شریک خدا قرار مده که شرک ظلم عظیمى است .

تفسیر نمونه جلد 17 صفحه 33

محل مى شود، و از آنجا که مشرکان عبادت و گاه تدبیر جهان را در اختیار بتها مى گذاشتند مرتکب بزرگترین ظلم و ضلالت بودند.
ضمنا تعبیر فوق اشاره لطیفى است به ارتباط «ظلم» و «ضلال»، زیرا هنگامى که انسان موقعیت موجودات عینى را در جهان نشناسد، یا بشناسد و رعایت نکند و هر چیز را در جاى خویش نبیند، مسلما این ظلم سبب ضلالت و گمراهى او خواهد شد.

تفسیر نمونه جلد 17 صفحه 32

نکنند، بعلاوه این تعبیر نشان مى دهد که نزول باران و پرورش گیاهان مورد توجه خاصى بوده است .
این آیه بار دیگر به «زوجیت در جهان گیاهان» اشاره مى کند که آن نیز از معجزات علمى قرآن است ، چرا که در آن زمان ، زوجیت (وجود جنس نر و ماده ) در جهان گیاهان بطور گسترده ثابت نشده بود، و قرآن از آن پرده برداشت (شرح بیشتر پیرامون این مساله را مى توانید در جلد 15 ذیل آیه 7 سوره شعراء مطالعه فرمائید).
ضمنا توصیف زوجهاى گیاهان به «کریم» اشاره به انواع مواهبى است که در آنها وجود دارد.
بعد از ذکر عظمت خداوند در جهان آفرینش ، و چهره هاى مختلفى از خلقت روى سخن را به مشرکان کرده و آنها را مورد باز خواست قرار مى دهد، مى گوید: «این آفرینش خدا است ، اما به من نشان دهید معبودانى که غیر او هستند چه چیز را آفریده اند»؟! (هذا خلق الله فارونى ما ذا خلق الذین من دونه ).
مسلما آنها نمى توانستند ادعا کنند هیچیک از مخلوقات این جهان مخلوق بتها هستند، بنابر این آنها به توحید خالقیت معترف بودند، با اینحال چگونه مى توانستند شرک در عبادت را توجیه کنند، چرا که توحید خالقیت دلیل بر توحید ربوبیت و یگانگى مدبر عالم ، و آنهم دلیل بر توحید عبودیت است .
لذا در پایان آیه ، عمل آنها را منطبق بر ظلم و ضلال شمرده مى گوید: «ولى ظالمان در گمراهى آشکارند» (بل الظالمون فى ضلال مبین ).
مى دانیم «ظلم» معنى گسترده اى دارد که شامل قرار دادن هر چیز در غیر

تفسیر نمونه جلد 17 صفحه 31

تعبیر به «من کل دابة»، اشاره به تنوع حیات و زندگى در چهره هاى مختلف است از جنبندگانى که از کوچکى با چشم عادى دیده نمى شوند و سرتاسر محیط ما را پر کرده اند گرفته ، تا جنبندگان غولپیکرى که عظمت آنها انسان را در وحشت فرو مى برد.
همچنین جنبندگان به رنگهاى مختلف و چهره هاى کاملا متفاوت ، آبزیان و هوا زیان ، پرندگان و خزندگان ، حشرات گوناگون و مانند آنها که هر کدام براى خود عالمى دارند، و مساءله حیات را در صدها هزار آئینه منعکس ‍ مى سازند.
اما پیدا است که این جنبندگان نیاز به آب و غذا دارند، لذا در جمله هاى بعد به این دو موضوع اشاره کرده مى گوید: «از آسمان آبى فرستادیم و به وسیله آن در روى زمین ، انواع گوناگونى از جفتهاى گیاهان پر ارزش ‍ رویاندیم» (و انزلنا من السماء ماء فانبتنا فیها من کل زوج کریم ).
به این ترتیب اساس زندگى همه جنبندگان ، مخصوصا انسان را که آب و گیاه تشکیل مى دهد بیان مى کند، سفره اى است گسترده با غذاهاى متنوع در سرتاسر روى زمین که هر یک از آنها از نظر آفرینش ، دلیلى است بر عظمت و قدرت پروردگار.
قابل توجه اینکه در بیان آفرینش سه قسمت نخست ، افعال به صورت غائب ذکر شده ، ولى به مساءله نزول باران و پرورش گیاهان که مى رسد، افعال را به صورت متکلم بیان کرده مى فرماید: «ما از آسمان آبى فرستادیم ، و ما در زمین گیاهانى رویاندیم».
این خود یکى از فنون فصاحت است که به هنگام ذکر امور مختلف ، آنها را در دو یا چند شکل متنوع بیان کنند تا شنونده هیچگونه احساس ‍ خستگى

تفسیر نمونه جلد 17 صفحه 30

تمید بکم ).
این آیه که نظائر فراوانى در قرآن دارد نشان مى دهد که کوهها وسیله ثبات زمینند، امروز از نظر علمى نیز این حقیقت ثابت شده که کوهها از جهات متعددى مایه ثبات زمین هستند.
از این نظر که ریشه هاى آنها به هم پیوسته و همچون زره محکمى ، کره زمین را در برابر فشارهائى که از حرارت درونى ناشى مى شود حفظ مى کند، و اگر آنها نبودند زلزله هاى ویرانگر آنقدر زیاد بود که شاید مجالى به انسان براى زندگى نمى داد.
و از این نظر که این قشر محکم در برابر فشار جاذبه ماه و خورشید مقاومت مى کند که اگر کوهها نبود، جزر و مد عظیمى در پوسته خاکى زمین به وجود مى آمد که بى شباهت به جزر و مد دریاها نبودند و زندگى را بر انسان ناممکن مى ساخت .
و از این نظر که فشار طوفانها را در هم مى شکند، و تماس هواى مجاور زمین را به هنگام حرکت وضعى زمین به حداقل مى رساند و اگر آنها نبودند صفحه زمین همچون کویرهاى خشک در تمام طول شب و روز صحنه طوفانهاى مرگبار و بادهاى در هم کوبنده بود.
حال که نعمت آرامش آسمان به وسیله ستون نامرئیش ، و آرامش زمین به وسیله کوهها تامین شد نوبت به آفرینش موجودات زنده و آرامش آنها مى رسد که در محیطى آرام بتوانند قدم به عرصه حیات بگذارند، مى گوید: «و در روى زمین از هر جنبنده اى منتشر ساخت» (و بث فیها من کل دابة ).