تفسیر نمونه جلد 17 صفحه 51

18 - (پسرم !) با بى اعتنائى از مردم روى مگردان ، و مغرورانه بر زمین راه مرو که خداوند هیچ متکبر مغرورى را دوست ندارد.
19 - (پسرم !) در راه رفتن اعتدال را رعایت کن ، از صداى خود بکاه (و هرگز فریاد مزن ) که زشتترین صداها صداى خران است .

  تفسیر:

همچون کوه بایست و با مردم خوشرفتارى کن !
نخستین اندرز لقمان پیرامون مساله توحید و مبارزه با شرک بود، دومین اندرز او در باره حساب اعمال و معاد است که حلقه مبدء و معاد را تکمیل مى کند.
مى گوید: «پسرم ! اگر اعمال نیک و بد، حتى به اندازه سنگینى خردلى باشد، در درون صخره اى یا در گوشه اى از آسمان یا درون زمین جاى گیرد، خدا آن را در دادگاه قیامت حاضر مى کند، و حساب آن را مى رسد چرا که خداوند دقیق و آگاه است» (یا بنى انها ان تک مثقال حبة من خردل فتکن فى صخرة او فى السماوات او فى الارض یات بها الله ان الله لطیف خبیر).
«خردل» گیاهى است که داراى دانه هاى سیاه بسیار کوچکى است که در کوچکى و حقارت ضرب المثل مى باشد.
اشاره به اینکه اعمال نیک و بد هر قدر کوچک و کم ارزش ، و هر قدر مخفى و پنهان باشد، همانند خردلى که در درون سنگى در اعماق زمین ، یا در گوشه اى از آسمانها مخفى باشد، خداوند لطیف و خبیر که از تمام موجودات کوچک و بزرگ و صغیر و کبیر در سراسر عالم هستى آگاه است آن را براى حساب ، و پاداش و کیفر حاضر مى کند، و چیزى در این دستگاه گم نمى شود!
ضمیر در «انها» به «حسنات و سیئات و اعمال نیک و بد» باز مى گردد.

تفسیر نمونه جلد 17 صفحه 50

آیه 16 - 19
آیه و ترجمه
یَبُنىَّ إِنهَا إِن تَک مِثْقَالَ حَبَّةٍ مِّنْ خَرْدَلٍ فَتَکُن فى صخْرَةٍ أَوْ فى السمَوَتِ أَوْ فى الاَرْضِ یَأْتِ بهَا اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ لَطِیفٌ خَبِیرٌ(16)
یَبُنىَّ أَقِمِ الصلَوةَ وَ أْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ وَ انْهَ عَنِ الْمُنکَرِ وَ اصبرْ عَلى مَا أَصابَک إِنَّ ذَلِک مِنْ عَزْمِ الاُمُورِ(17)
وَ لا تُصعِّرْ خَدَّک لِلنَّاسِ وَ لا تَمْشِ فى الاَرْضِ مَرَحاً إِنَّ اللَّهَ لا یحِب کلَّ مخْتَالٍ فَخُورٍ(18)
وَ اقْصِدْ فى مَشیِک وَ اغْضض مِن صوْتِک إِنَّ أَنکَرَ الاَصوَتِ لَصوْت الحَْمِیرِ(19)
  ترجمه :

16 - پسرم ! اگر باندازه سنگینى دانه خردلى (عمل نیک یا بد) باشد و در دل سنگى یا در گوشه اى از آسمانها و زمین قرار گیرد خداوند آنرا (در قیامت براى حساب ) مى آورد، خداوند دقیق و آگاه است .
17 - پسرم ! نماز را بر پا دار، و امر به معروف و نهى از منکر کن ، و در برابر مصائبى که به تو مى رسد با استقامت و شکیبا باش که این از کارهاى مهم و اساسى

تفسیر نمونه جلد 17 صفحه 49

شده بود، به خاطر نسبت و مال و جمال و جسم او نبود بلکه او مردى بود که در انجام فرمان خدا قوى و نیرومند بود، از گناه و شبهات اجتناب مى کرد، ساکت و خاموش بود با دقت مى نگریست بسیار فکر مى کرد، تیزبین بود، و هرگز در (آغاز) روز نخوابید و در مجالس (به رسم مستکبران ) تکیه نمى کرد، و رعایت آداب را کاملا مى نمود، آب دهن نمى افکند، با چیزى بازى نمى کرد، و هرگز در حال نامناسبى دیده نشد... هیچگاه دو نفر را در حال نزاع ندید مگر اینکه آنها را با هم صلح داد، و اگر سخن خوبى از کسى مى شنید حتما ماخذ آن سخن و تفسیر آن را سؤ ال مى کرد، با فقیهان و عالمان بسیار نشست و برخاست داشت ... به سراغ علومى مى رفت که بتواند به وسیله آن بر هواى نفس چیره شود، نفس خود را با نیروى فکر و اندیشه و عبرت مداوا مى نمود، و تنها به سراغ کارى مى رفت که به سود (دین یا دنیاى ) او بود، در امورى که به او ارتباط نداشت هرگز دخالت نمى کرد، و از این رو خداوند حکمت را به او ارزانى داشت .

تفسیر نمونه جلد 17 صفحه 48

تلاش بر خیز.
دستور کسى را که از تو بزرگتر است بشنو.
اگر از تو تقاضاى مشروعى دارند همیشه جواب مثبت بده ، و هرگز نه نگوى ، زیرا گفتن نه ، نشانه عجز و ناتوانى و سبب ملامت است ...
هرگز نماز را از اول وقت تاخیر نینداز، و این دین خود را فورا ادا کن .
با جماعت نماز بگذار، هر چند در سختترین حالات باشید...
اگر مى توانى از هر غذائى مى خواهى بخورى قبلا مقدارى از آن را در راه خدا انفاق کن .
«کتاب الهى را تلاوت کن ، و ذکر خدا را فراموش منما».
ج - این داستان نیز از لقمان معروف است ، در آن هنگام که به صورت برده اى براى آقایش کار مى کرد، روزى به او گفت : گوسفندى براى من ذبح کن و دو عضو که بهترین اعضاى آنست براى من بیاور.
او گوسفندى را ذبح کرد و زبان و دل آن را براى وى آورد.
چند روز دیگر همین دستور را به او داد منتها گفت ، دو عضو که بدترین اعضاى آن است براى من بیاور لقمان بار دیگر گوسفندى را ذبح کرد و همان زبان و دل را براى او آورد، او تعجب کرد و از این ماجرا سؤ ال کرد، لقمان در پاسخ گفت : قلب و زبان اگر پاک باشند از هر چیز بهترند و اگر ناپاک شوند از همه چیز خبیثتر و بدتر!.
این گفتار را با حدیثى از امام صادق (علیه السلام ) پایان مى دهیم .
فرمود: «به خدا سوگند، حکمتى که به لقمان از سوى پروردگار عنایت

تفسیر نمونه جلد 17 صفحه 47

غرق شدند، کشتى تو در این دریا باید تقواى الهى باشد، و زاد و توشهات ایمان ، و بادبان این کشتى توکل ، و ناخداى آن عقل ، و راهنماى آن علم ، و سکان آن صبر است».
ب - در گفتار دیگرى به فرزندش در آداب مسافرت چنین مى گوید:
پسرم ! هنگامى که مسافرت مى کنى ، اسلحه و لباس و خیمه و وسیله نوشیدن آب ، و وسائل دوختن و داروهاى ضرورى را که هم خود، و هم همراهانت از آن استفاده مى توانید بکنید بردار، و با همسفران در همه چیز جز در معصیت الهى همراهى کن .
پسرم ! هنگامى که با جمعى مسافرت کردى در کارهایت با آنها مشورت کن .
در صورت آنها تبسم نما.
در مورد زاد و توشه اى که دارى سخاوتمند باش .
هنگامى که تو را صدا زنند پاسخ گو و اگر از تو کمک بخواهند آنها را یارى کن .
تا مى توانى سکوت اختیار کن .
نماز بسیار بخوان .
در مرکب و آب و غذا که دارى سخاوتمند باش .
اگر از تو گواهى به حق بطلبند گواهى ده .
اگر از تو مشورتى بخواهند براى به دست آوردن نظر صائب کوشش کن و بدون اندیشه و تامل کافى پاسخ مگو، و تمام نیروى تفکرت را براى جواب مشورت به کار گیر که هر کس در پاسخ مشورت خالصترین نظر خود را اظهار نکند، خداوند نعمت تشخیص و اندیشه را از او مى گیرد.
هنگامى که ببینى همراهان تو راه مى روند، و تلاش مى کنند، با آنها به

تفسیر نمونه جلد 17 صفحه 46

«فرشتگان از منطق جالب لقمان در شگفتى فرو رفتند، لقمان این سخن را گفت و به خواب فرو رفت ، و خداوند نور حکمت در دل او افکند، هنگامى که بیدار شد زبان به حکمت گشود!...».
2 - گوشه اى از حکمت لقمان
بعضى از مفسران در اینجا به تناسب اندرزهاى لقمان که در آیات این سوره منعکس است قسمتهائى از سخنان حکمت آمیز این مرد الهى را بازگو کرده اند که ما فشرده اى از آن را در اینجا مى آوریم :
الف : لقمان به فرزندش چنین مى گفت : یا بنى ! ان الدنیا بحر عمیق ، و قد هلک فیها عالم کثیر، فاجعل سفینتک فیها الایمان بالله ، و اجعل شراعها التوکل على الله ، و اجعل زادک فیها تقوى الله ، فان نجوت فبرحمة الله و ان هلکت فبذنوبک !:
«پسرم ! دنیا دریاى ژرف و عمیقى است که خلق بسیارى در آن غرق شده اند، تو کشتى خود را در این دریا ایمان به خدا قرار ده ، بادبان آن را توکل بر خدا، زاد و توشهات را در آن تقواى الهى ، اگر از این دریا رهائى یابى به برکت رحمت خدا است ، و اگر هلاک شوى به خاطر گناهان تو است».
همین مطلب در کتاب کافى ، ضمن سخنان امام کاظم (علیه السلام ) به هشام بن حکم به صورت کاملترى از لقمان حکیم نقل شده است :
یا بنى ان الدنیا بحر عمیق ، قد غرق فیها عالم کثیر، فلتکن سفینتک فیها تقوى الله ، و حشوها الایمان ، و شراعها التوکل ، و قیمها العقل ، و دلیلها العلم ، و سکانها الصبر: «پسرم دنیا دریاى عمیقى است که گروه بسیارى در آن

تفسیر نمونه جلد 17 صفحه 45


بر آن نیست ، بلکه شواهد روشنى بر ضد آن داریم .
در بعضى از روایات آمده است که شخصى به لقمان گفت : «مگر تو با ما شبانى نمى کردى»؟ در پاسخ گفت : آرى چنین است .
سؤ ال کننده پرسید: پس از کجا اینهمه علم و حکمت نصیب تو شد؟ در پاسخ گفت : قدر الله ، و اداء الامانة و صدق الحدیث و الصمت عما لا یعنینى : «این به خواست خدا بود، و اداء امانت کردن ، و راستگوئى و سکوت در برابر آنچه به من مربوط نبود».
در ذیل روایتى که در بالا از پیامبر گرامى اسلام (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) نقل کردیم نیز چنین آمده است : «روزى لقمان در وسط روز براى استراحت خوابیده بود، ناگهان ندائى شنید که اى لقمان ! آیا مى خواهى خداوند تو را خلیفه در زمین قرار دهد که در میان مردم به حق قضاوت کنى ؟
لقمان در پاسخ آن ندا گفت : اگر پروردگارم مرا مخیر کند، راه عافیت را مى پذیرم و تن به این آزمون بزرگ نمى دهم ! ولى اگر فرمان دهد فرمانش را به جان پذیرا مى شوم ، زیرا مى دانم اگر چنین مسؤ لیتى بر دوش من بگذارد حتما مرا کمک مى کند و از لغزشها نگه مى دارد.
فرشتگان - در حالى که آنها را نمى دید - گفتند: اى لقمان براى چه ؟
گفت : براى اینکه داورى در میان مردم سختترین منزلگاهها، و مهمترین مراحل است ، و امواج ظلم و ستم از هر سو متوجه آن است ، اگر خدا انسان را حفظ کند شایسته نجات است و اگر راه خطا برود از راه بهشت منحرف شده است کسى که در دنیا سر بزیر و در آخرت سربلند باشد بهتر از کسى است که در دنیا سربلند و در آخرت سربزیر باشد، و کسى که دنیا را بر آخرت برگزیند به دنیا نخواهد رسید و آخرت را نیز از دست خواهد داد!

تفسیر نمونه جلد 17 صفحه 44


1 لقمان که بود؟
نام لقمان در دو آیه از قرآن در همین سوره آمده است ، در قرآن دلیل صریحى بر اینکه او پیامبر بوده است یا تنها یک فرد حکیم ، وجود ندارد، ولى لحن قرآن در مورد لقمان ، نشان مى دهد که او پیامبر نبود، زیرا در مورد پیامبران سخن از رسالت و دعوت به سوى توحید و مبارزه با شرک و انحرافات محیط و عدم مطالبه اجر و پاداش و نیز بشارت و انذار در برابر امتها معمولا دیده مى شود، در حالى که در مورد لقمان هیچیک از این مسائل ذکر نشده و تنها اندرزهاى او که به صورت خصوصى که با فرزندش ‍ بیان شده - هر چند محتواى آن جنبه عمومى دارد - آمده است ، و این گواه بر این است که او تنها یک مرد حکیم بوده است .
در حدیثى که از پیامبر گرامى اسلام (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) نیز نقل شده چنین مى خوانیم : حقا اقول لم یکن لقمان نبیا، و لکن کان عبدا کثیر التفکر، حسن الیقین ، احب الله فاحبه و من علیه بالحکمة ... «به حق مى گویم که لقمان پیامبر نبود، ولى بنده اى بود که بسیار فکر میکرد، ایمان و یقینش عالى بود، خدا را دوست مى داشت ، و خدا نیز او را دوست داشت ، و نعمت حکمت بر او ارزانى فرمود...».
در بعضى از تواریخ آمده است که لقمان غلامى سیاه از مردم سودان مصر بود، و با وجود چهره نازیبا، دلى روشن و روحى مصفا داشت ، او از همان آغاز به راستى سخن مى گفت ، و امانت را به خیانت نمى آلود، و در امورى که مربوط به او نبود دخالت نمى کرد.
بعضى از مفسران احتمال نبوت او را داده اند ولى چنانکه گفتیم هیچ دلیلى

تفسیر نمونه جلد 17 صفحه 43

اضافه مى کند که عدم اطاعت آنها در مساءله کفر و شرک ، دلیل بر قطع رابطه مطلق با آنها نیست بلکه در عین حال «با آنها در دنیا به طرز شایسته اى رفتار کن» (و صاحبهما فى الدنیا معروفا).
از نظر دنیا و زندگى مادى با آنها مهر و محبت و ملاطفت کن ، و از نظر اعتقاد و برنامه هاى مذهبى ، تسلیم افکار و پیشنهادهاى آنها نباش ، این درست نقطه اصلى اعتدال است که حقوق خدا و پدر و مادر، در آن جمع است .
لذا بعدا مى افزاید: «راه کسانى را پیروى کن که به سوى من باز گشته اند» راه پیامبر و مؤ منان راستین (و اتبع سبیل من اناب الى ).
چرا که بعد از آن «بازگشت همه شما به سوى من است و من شما را از آنچه در دنیا عمل مى کردید آگاه مى سازم» و بر طبق آن پاداش و کیفر مى دهم (ثم الى مرجعکم فانبئکم بما کنتم تعملون ).
نفى و اثباتهاى پى در پى ، و امر و نهى ها در آیات فوق ، براى این است که مسلمانان در این گونه مسائل که در بدو نظر تضادى در میان انجام دو وظیفه لازم تصور مى شود خط اصلى را پیدا کنند، و بدون کمترین افراط و تفریط، در مسیر صحیح قرار گیرند، و این دقت و ظرافت قرآن در این ریزه کاریها، از چهره هاى فصاحت و بلاغت عمیق آن است .
به هر حال آیه فوق کاملا شبیه چیزى است که در آیه 8 سوره عنکبوت آمده است که مى گوید: و وصینا الانسان بوالدیه حسنا و ان جاهداک لتشرک بى ما لیس لک به علم فلا تطعهما الى مرجعکم فانبئکم بما کنتم تعملون ).
و درباره آن شان نزولى در بعضى از تفاسیر نقل شده است که در ذیل آیه 8 سوره عنکبوت آوردیم .

تفسیر نمونه جلد 17 صفحه 42


محسوب مى شود.
و از آنجا که توصیه به نیکى در مورد پدر و مادرممکن است این توهم را براى بعضى ایجاد کند که حتى در مساءله عقائد و کفر و ایمان ، باید با آنها مماشات کرد، در آیه بعد مى افزاید: «هرگاه آن دو، تلاش و کوشش کنند که چیزى را شریک من قرار دهى که از آن (حداقل ) آگاهى ندارى ، از آنها اطاعت مکن» (و ان جاهداک على ان تشرک بى ما لیس لک به علم فلا تطعهما).
هرگز نباید رابطه انسان و پدر و مادرش ، مقدم بر رابطه او با خدا باشد، و هرگز نباید عواطف خویشاوندى حاکم بر اعتقاد مکتبى او گردد.
تعبیر به «جاهداک» اشاره به این است که پدر و مادر گاه به گمان اینکه سعادت فرزند را مى خواهند، تلاش و کوشش مى کنند که او را به عقیده انحرافى خود بکشانند، و این در مورد همه پدران و مادران دیده مى شود.
وظیفه فرزندان این است که هرگز در برابر این فشارها تسلیم نشوند، و استقلال فکرى خود را حفظ کرده ، عقیده توحید را با هیچ چیز معاوضه نکنند.
ضمنا جمله «ما لیس لک به علم» (چیزى که به آن علم و آگاهى ندارى ) اشاره به این است که اگر فرضا دلائل بطلان شرک را نادیده بگیریم ، حداقل دلیلى بر اثبات آن نیست ، و هیچ شخص بهانه جوئى نیز نمى تواند دلیلى بر اثبات شرک اقامه کند.
از این گذشته اگر شرک حقیقتى داشت ، باید دلیلى بر اثبات آن وجود داشته باشد، و چون دلیلى بر اثبات آن نیست خود دلیلى بر بطلان آن مى باشد.

تفسیر نمونه جلد 17 صفحه 41

عظیم او مى سازد.
سپس مى گوید: «توصیه کردم که هم شکر مرا بجاى آور و هم شکر پدر و مادرت را» (ان اشکر لى و لوالدیک ).
شکر مرا بجا آور که خالق و منعم اصلى توام و چنین پدر و مادر مهربانى به تو داده ام و هم شکر پدر و مادرت را که واسطه این فیض و عهده دار انتقال نعمتهاى من به تو مى باشند.
و چقدر جالب و پر معنى است که شکر پدر و مادر درست در کنار شکر خدا قرار گرفته .
و در پایان آیه با لحنى که خالى از تهدید و عتاب نیست مى فرماید: «بازگشت همه شما به سوى من است» (الى المصیر).
آرى اگر در اینجا کوتاهى کنید در آنجا تمام این حقوق و زحمات و خدمات مورد بررسى قرار مى گیرد و مو به مو حساب مى شود، باید از عهده حساب الهى در مورد شکر نعمتهایش ، و همچنین در مورد شکر نعمت وجود پدر و مادر و عواطف پاک و بى آلایش آنها بر آئید.
بعضى از مفسران در اینجا به نکته اى توجه کرده اند که در قرآن مجید تاءکید بر رعایت حقوق پدر و مادر کرارا آمده است ، اما سفارش نسبت به فرزندان کمتر دیده مى شود (جز در مورد نهى از کشتن فرزندان که یک عادت شوم و زشت استثنائى در عصر جاهلیت بوده است ).
این به خاطر آن است که پدر و مادر به حکم عواطف نیرومندشان کمتر ممکن است فرزندان را به دست فراموشى بسپارند، در حالى که زیاد دیده شده است که فرزندان ، پدر و مادر را مخصوصا به هنگام پیرى و از کار افتادگى فراموش مى کنند، و این دردناکترین حالت براى آنها و بدترین ناشکرى براى فرزندان