18 - (پسرم !) با بى اعتنائى از مردم روى مگردان ، و مغرورانه بر زمین راه مرو که خداوند هیچ متکبر مغرورى را دوست ندارد.
19 - (پسرم !) در راه رفتن اعتدال را رعایت کن ، از صداى خود بکاه (و هرگز فریاد مزن ) که زشتترین صداها صداى خران است .
تفسیر: |
ترجمه : |
بر آن نیست ، بلکه شواهد روشنى بر ضد آن داریم .
در بعضى از روایات آمده است که شخصى به لقمان گفت : «مگر تو با ما شبانى نمى کردى»؟ در پاسخ گفت : آرى چنین است .
سؤ ال کننده پرسید: پس از کجا اینهمه علم و حکمت نصیب تو شد؟ در پاسخ گفت :
قدر الله ، و اداء الامانة و صدق الحدیث و الصمت عما لا یعنینى : «این به
خواست خدا بود، و اداء امانت کردن ، و راستگوئى و سکوت در برابر آنچه به من
مربوط نبود».
در ذیل روایتى که در بالا از پیامبر گرامى اسلام (صلى
اللّه علیه و آله و سلّم ) نقل کردیم نیز چنین آمده است : «روزى لقمان در
وسط روز براى استراحت خوابیده بود، ناگهان ندائى شنید که اى لقمان ! آیا مى
خواهى خداوند تو را خلیفه در زمین قرار دهد که در میان مردم به حق قضاوت
کنى ؟
لقمان در پاسخ آن ندا گفت : اگر پروردگارم مرا مخیر کند، راه
عافیت را مى پذیرم و تن به این آزمون بزرگ نمى دهم ! ولى اگر فرمان دهد
فرمانش را به جان پذیرا مى شوم ، زیرا مى دانم اگر چنین مسؤ لیتى بر دوش من
بگذارد حتما مرا کمک مى کند و از لغزشها نگه مى دارد.
فرشتگان - در حالى که آنها را نمى دید - گفتند: اى لقمان براى چه ؟
گفت : براى اینکه داورى در میان مردم سختترین منزلگاهها، و مهمترین مراحل
است ، و امواج ظلم و ستم از هر سو متوجه آن است ، اگر خدا انسان را حفظ کند
شایسته نجات است و اگر راه خطا برود از راه بهشت منحرف شده است کسى که در
دنیا سر بزیر و در آخرت سربلند باشد بهتر از کسى است که در دنیا سربلند و
در آخرت سربزیر باشد، و کسى که دنیا را بر آخرت برگزیند به دنیا نخواهد
رسید و آخرت را نیز از دست خواهد داد!
1 لقمان که بود؟
نام لقمان در دو آیه از قرآن در همین سوره آمده است ، در قرآن دلیل صریحى
بر اینکه او پیامبر بوده است یا تنها یک فرد حکیم ، وجود ندارد، ولى لحن
قرآن در مورد لقمان ، نشان مى دهد که او پیامبر نبود، زیرا در مورد
پیامبران سخن از رسالت و دعوت به سوى توحید و مبارزه با شرک و انحرافات
محیط و عدم مطالبه اجر و پاداش و نیز بشارت و انذار در برابر امتها معمولا
دیده مى شود، در حالى که در مورد لقمان هیچیک از این مسائل ذکر نشده و تنها
اندرزهاى او که به صورت خصوصى که با فرزندش بیان شده - هر چند محتواى آن
جنبه عمومى دارد - آمده است ، و این گواه بر این است که او تنها یک مرد
حکیم بوده است .
در حدیثى که از پیامبر گرامى اسلام (صلى اللّه علیه و
آله و سلّم ) نیز نقل شده چنین مى خوانیم : حقا اقول لم یکن لقمان نبیا، و
لکن کان عبدا کثیر التفکر، حسن الیقین ، احب الله فاحبه و من علیه بالحکمة
... «به حق مى گویم که لقمان پیامبر نبود، ولى بنده اى بود که بسیار فکر
میکرد، ایمان و یقینش عالى بود، خدا را دوست مى داشت ، و خدا نیز او را
دوست داشت ، و نعمت حکمت بر او ارزانى فرمود...».
در بعضى از تواریخ
آمده است که لقمان غلامى سیاه از مردم سودان مصر بود، و با وجود چهره
نازیبا، دلى روشن و روحى مصفا داشت ، او از همان آغاز به راستى سخن مى گفت ،
و امانت را به خیانت نمى آلود، و در امورى که مربوط به او نبود دخالت نمى
کرد.
بعضى از مفسران احتمال نبوت او را داده اند ولى چنانکه گفتیم هیچ دلیلى
محسوب مى شود.
و از آنجا که توصیه به نیکى در مورد پدر و مادرممکن است این توهم را براى
بعضى ایجاد کند که حتى در مساءله عقائد و کفر و ایمان ، باید با آنها
مماشات کرد، در آیه بعد مى افزاید: «هرگاه آن دو، تلاش و کوشش کنند که چیزى
را شریک من قرار دهى که از آن (حداقل ) آگاهى ندارى ، از آنها اطاعت مکن»
(و ان جاهداک على ان تشرک بى ما لیس لک به علم فلا تطعهما).
هرگز نباید رابطه انسان و پدر و مادرش ، مقدم بر رابطه او با خدا باشد، و هرگز نباید عواطف خویشاوندى حاکم بر اعتقاد مکتبى او گردد.
تعبیر به «جاهداک» اشاره به این است که پدر و مادر گاه به گمان اینکه
سعادت فرزند را مى خواهند، تلاش و کوشش مى کنند که او را به عقیده انحرافى
خود بکشانند، و این در مورد همه پدران و مادران دیده مى شود.
وظیفه
فرزندان این است که هرگز در برابر این فشارها تسلیم نشوند، و استقلال فکرى
خود را حفظ کرده ، عقیده توحید را با هیچ چیز معاوضه نکنند.
ضمنا جمله
«ما لیس لک به علم» (چیزى که به آن علم و آگاهى ندارى ) اشاره به این است
که اگر فرضا دلائل بطلان شرک را نادیده بگیریم ، حداقل دلیلى بر اثبات آن
نیست ، و هیچ شخص بهانه جوئى نیز نمى تواند دلیلى بر اثبات شرک اقامه کند.
از این گذشته اگر شرک حقیقتى داشت ، باید دلیلى بر اثبات آن وجود داشته
باشد، و چون دلیلى بر اثبات آن نیست خود دلیلى بر بطلان آن مى باشد.