ترجمه تفسیر المیزان جلد 16 صفحه 328

و اما حق پدرت این است که بدانى او ریشه تو است ، چون اگر او نبود تو نبودى ، پس هر وقت از خودت چیزى دیدى که خوشت آمد، بدان که اصل آن نعمت پدر تو است ، پس حمد خدا گوى ، و شکر پدر بجاى آر، آن قدر که با این نعمت برابرى کند، و هیچ نیرویى نیست جز به وسیله خدا
و در کافى به سند خود از هشام بن سالم ، از امام صادق (علیه السلام ) روایت کرده که فرمود: مردى نزد رسول اکرم (صلى الله علیه و آله و سلم ) رفت و گفت : یا رسول الله به چه کس نیکى کنم ؟ فرمود به مادرت ، عرضه داشت : سپس به چه کس ؟ فرمود: به مادرت ، عرضه داشت : سپس به چه کس ؟ فرمود: به مادرت ، عرضه داشت : سپس به چه کس ؟ فرمود به پدرت
و در مناقب آمده که روزى حسین بن على (علیهم السلام ) به عبد الرحمان بن عمرو بن عاص گذشت ، پس عبد الرحمان گفت : هر که مى خواهد به مردى نظر کند که محبوبترین اهل زمین است نزد اهل آسمان ، به این شخص نظر کند، که دارد مى گذرد، هر چند که من بعد از جنگ صفین تاکنون با او همکلام نشده ام
پس ابو سعید خدرى او را نزد آن جناب آورد، حسین (علیه السلام ) به او فرمود: آیا مى دانستى که من محبوبترین اهل زمین نزد اهل آسمانم ، و با این حال در صفین شمشیر به روى من و پدرم کشیدى ؟ به خدا سوگند پدر من بهتر از من بود، پس عبد الرحمان عذر خواهى کرد و گفت : آخر چه کنم رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم ) به خود من سفارش ‍ فرمود که پدرت را اطاعت کن ، حضرت فرمود: مگر کلام خداى را نشنیدى که فرمود: «و ان جاهداک على ان تشرک بى ما لیس لک به علم فلا تطعهما« و نیز مگراز رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم ) نشنیده اى که فرمود: اطاعت (پدر و مادر و یا هر کس که اطاعتش واجب است ) باید که معروف باشد، و اطاعتى که نافرمانى خدا است معروف و پسندیده نیست ، و نیز مگر نشنیده اى که هیچ مخلوقى در نافرمانى خدا نباید اطاعت شود