و به
عبارتى دیگر، وقتى حقایق و معارف را با دلیل در اختیار آنان قرار مى دهند،
ایشان در مقابل با تحکم و زور جواب مى دهند، بدون اینکه هیچ حجتى بر گفتار
خود ارائه دهند، و آن این است که مى گویند: ما پدران خود را بر کیش شرک
یافتیم ، و ایشان را پیروى مى کنیم «او لو کان الشیطان یدعوهم الى عذاب
السعیر« - یعنى آیا پدران خود را پیروى مى کنند حتى در صورتى که شیطان
ایشان را به وسیله این پیروى به سوى عذاب آتش دعوت کرده باشد؟ و بنابراین ،
استفهام در آیه انکارى ، و کلمه «لو« وصلیه ، و عطف بر محذوف خواهد بود، و
تقدیر آن چنین مى شود: «ایتبعونهم لو لم یدعوهم الشیطان و لو دعاهم ؟«
یعنى آیا پدران خود را پیروى مى کنند، چه در صورتى که شیطان ایشان را دعوت
نکرده باشد، و چه در صورتى که دعوت کرده باشد؟ و حاصل کلام این مى شود،
که پیروى وقتى نیکو و بجاست ، که پیروى شدگان بر حق بوده باشند، و اما اگر
خود آنان بر باطل بوده باشند، و پیروى آنان پیروان را به شقاوت و عذاب
سعیر بکشاند، دیگر این پیروى به جا و صحیح نیست ، چون پیروى در پرستش غیر
از خدا است ، و کسى غیر از خدا قابل پرستش نیست
این جمله استینافى است و احتمال هم دارد که حال از مفعول «یدعوهم « باشد،
و در معناى جمله حالیه ضمیرى به ایشان برگردد، که در این صورت معناى آیه و
ما قبلش این است که : آیا حتى اگر شیطان ایشان را دعوت به فلان و فلان
کرده باشد، در حالیکه هر کس محسن باشد و روى خود تسلیم به سوى خدا کرده
باشد نجات یافته ، و رستگار است و نیز در حالى که عاقبت امور به سوى خدا
راجع است ، پس واجب مى شود که همو معبود باشد و اسلام وجه به سوى خدا،
به معناى تسلیم آن براى اوست ، به این معنا که انسان با همه وجودش رو به
خدا کند. و او را پرستش نماید، و از ما سواى او اعراض کند، و کلمه «محسن «
اسم فاعل از مصدر احسان است ، و احسان به معناى به جا آوردن اعمال صالح است
با داشتن یقین به آخرت ، همچنان که در اول سوره که مى فرماید: «هدى و رحمه
للمحسنین «، خودش محسنین را به این معنا تفسیر کرده ، فرموده : «الذین
یقیمون الصلوه و یوتون الزکوه و هم بالاخره هم یوقنون - کسانى که نماز مى
خوانند و زکات مى دهند، و در حالى که به آخرت یقین دارند«. و کلمه «عروه
الوثقى « به معناى دست آویزى است که قابل جدا شدن نباشد