ترجمه تفسیر المیزان جلد 16 صفحه 326

کلمه «عزم « به طورى که راغب گفته عبارت است از تصمیم قلبى بر گذراندن و فیصله دادن به کارى ، و اگر صبر را که همان حبس نفس از انجام امرى است ، از عزم دانسته ، از این جهت است که عقد قلبى مادام که سست نشده ، و این گره دل باز نگشته ، انسان بر آن امرى که بر انجامش ‍ تصمیم گرفته ، و در دل گره زده است ، پا بر جا و بر تصمیم خود باقى است ، پس کسى که بر امرى صبر مى کند، حتما در عقد قلبى اش و محافظت بر آن جدیت دارد، و نمى خواهد که از آن صرفنظر کند، و این خود از قدرت و شهامت نفس است
و اینکه بعضى گفته اند: «معنایش این است که این از عزیمت خدا، و ایجاب او در امور است ، صحیح نیست ، و از لفظ آیه دور است . و همچنین گفتار بعضى دیگر که گفته اند که عزم در لغت «هذیل « عبارت است از جزم
توضیح سفارشات دیگر لقمان به فرزند: «و لا تصعر خدک للناس ...«
وَ لا تُصعِّرْ خَدَّک لِلنَّاسِ وَ لا تَمْشِ فى الاَرْضِ مَرَحاً إِنَّ اللَّهَ لا یحِب کلَّ مخْتَالٍ فَخُورٍ

راغب گفته کلمه «صعر« به معناى کج بودن گردن ، و کلمه «تصعیر« به معناى گرداندن گردن از نظرها از روى تکبر است ، همچنان که خداى تعالى فرمود: «و لا تصعر خدک للناس «، و نیز گفته : کلمه «مرح « به معناى شدت خوشحالى ، و زیاده روى در آن است
و بنا به گفته وى معنا چنین مى شود که : روى خود از در تکبر از مردم بر مگردان ، و نیز در زمین چون آنان که بسیار خوشحالند راه مرو، که خدا دوست نمى دارد کسانى را که دستخوش خیلاء و کبرند، و اگر کبر را خیلاء خوانده اند، بدین جهت است که آدم متکبر خود را بزرگ خیال مى کند، و چون فضیلت براى خود خیال مى کند، زیاد فخر مى فروشد. بعضى دیگر در معناى آیه گفته اند: معناى «لا تصعر خدک للناس « این است که در وقت حاجت ، گردن خود را از در تذلل و احساس ‍ خوارى براى مردم کج مکن ، و در مقابل هنگام بى نیازى هم غرور و خیلاء تو را نگیرد لیکن این معنا با ذیل آیه نمى سازد، چون در ذیل آیه مى فرماید خدا متکبران را دوست نمى دارد