ترجمه تفسیر المیزان جلد 16 صفحه 346

وَ لَئن سأَلْتَهُم مَّنْ خَلَقَ السمَوَتِ وَ الاَرْض لَیَقُولُنَّ اللَّهُ قُلِ الحَْمْدُ للَّهِ بَلْ أَکثرُهُمْ لا یَعْلَمُونَ

این آیه اشاره است به اینکه کفار نیز مانند عموم بشر مفطور بر توحید، و به آن معترفند، اعتراف ناخودآگاه ، براى اینکه اگر از ایشان سوال شود چه کسى آسمانها و زمین را آفریده ؟ اعتراف خواهند کرد به اینکه خدا عز اسمه آن را آفریده ، و وقتى آفریدگار آنها خدا باشد، پس مدبر آنها نیز همو خواهد بود، چون تدبیر جدا از خلقت نیست
و وقتى خالق و مدبر عالم خدا باشند، و آن منعمى که نعمت ها را قبض و بسط مى دهد، به یکى تنگ مى گیرد، و به دیگرى توسعه مى دهد. و نیز آن کسى که همه ترسها و امیدها از او و به او است ، پس معبود هم همو است ، و شریکى برایش نیست پس ناخودآگاه به وحدانیت خدا اعتراف دارند
لذا به رسول گرامى خود (صلى الله علیه و آله و سلم ) دستور مى دهد، تا خدا را بر این اعتراف ناخودآگاهشان حمد گوید، مى فرماید: «قل الحمد لله « آن گاه اشاره به این معنا مى کند که اکثر آنان معناى اعتراف خود را که خدا خالق است ، و لوازم این اعتراف را نمى دانند، «بل اکثرهم لا یعلمون «، بله اندکى از ایشان این معنا را مى دانند، و لیکن آنها هم در برابر حق خضوع ندارند، و آن را دانسته و با یقین بدان انکار مى کنند، همچنان که در جاى دیگر درباره این طائفه فرموده : «و جحدوا بها و استیقنتها انفسهم «
احتجاج بر وحدانیت خداى تعالى در الوهیت و ربوبیت ، از طریق انحصار ملک حقیقى در او، وغنى و حمید على الاطلاق بودنش جل و علا
للَّهِ مَا فى السمَوَتِ وَ الاَرْضِ إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَنىُّ الحَْمِیدُ

چون اعترافشان به خالق بودن خداى سبحان مستلزم اثبات یگانگى او در ربوبیت و الوهیت بود، زیرا تدبیر و تصرف در دست اوست ، و اعتراف به خالق بودن او کافى در استلزام مذکور بود لذا در تمامیت حجت به همان مقدار اکتفاء نمود، و رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم ) را ماءمور به حمد نمود و قوم را به خاطر غفلتشان جاهل خواند
آنگاه در آیه مورد بحث براى بار دوم از طریق انحصار ملک حقیقى در خدا، احتجاج کرد بر وحدانیت او، چون او غنى مطلق ، و محمود مطلق است
بیان این احتجاج این است که خداى تعالى مبدا تمامى خلائق ، و دهنده تمامى کمالات است ، پس خود او باید داراى هر چیز باشد که موجودات محتاج به آنند، پس او غنى على الاطلاق است ، چون اگر از جهتى غنى و از جهتى دیگر محتاج باشد، نمى تواند از آن جهت ، دهنده کمال باشد و این خلف فرض است ، زیرا گفتیم که او دهنده هر کمال است