تکرار این جمله خالی از لطف و لزوم نخواهد بود که: اگر می خواهید ازدواج دائم به ازدواج موقت و ارتباط پایدار به ارتباط ناپایدار نینجامد، کی و چه زمانی ازدواج کردن (با تمامی محورها و مشخصه های آن) را به خاطر بسپارید و در ذهن و زندگی خود پیاده کنید.
کم نیستند افرادی که صرف نظر از رویکرد دینی و اجتماعی و حتی جنسیتی، ازدواج موقت را زیر سوال برده و گاهی بدون تحقیق و پژوهش در مورد پیش شرط ها و ضوابط شرعی و قانونی و عرفی ازدواج موقت، این نوع از ازدواج و ارتباط بین گروههای غیرهمجنس را زیر تیغ نقد و حتی نفی برده و آن را یکی از عوامل زمینه ساز تبعیض جنسیتی علیه بانوان و نابود کننده زندگی زناشویی در جوامع دینی به شمار می آورند.
جالب اینجاست که در میان مخالفان ازدواج موقت روشنفکران مغرب زمین و فمنیست ها و مدافعان حقوق زنان در جهان از جایگاه ویژه ای برخوردارند، آنان که روابط آزاد و بدون مهار و محدودیت زنان و مردان در خارج از نهاد خانواده را مجاز دانسته و حتی بعضاً همجنس بازی را قانونی و مطابق خواست اکثریت می دانند، ازدواج موقت را نابود کننده ازدواج دائم قلمداد می کنند.
اشتباه نکنید در این مقال در پی تجزیه، تحلیل و تأیید یا ترویج ازدواج موقت نیستیم. در این اجمال به این سوال پاسخ خواهیم داد که چرا ازدواج های دائم هم به ازدواج های موقت مبدل شده اند؟ چرا زنان و مردانی که عهد می بندند که به پای هم پیر شده و استوار و پایدار و با مودت و رحمت و صداقت به زندگی دائم با هم پای بند باشند؛ دیری نمی پاید که هر یک به نوعی تعهدات خود را زیر پا نهاده، وظایف و تکالیف شرعی و قانونی خود را به حاشیه رانده و ازدواج دائم را به ازدواج غیردائم مبدل می کنند؟
چرا حدود 75 الی 80 درصد طلاق ها از آنِ زوج های جوان است؟ مگر ارتباطات و وسایل و زمینه های ارتباطی افزایش نیافته؟ مگر امکانات رفاهی در مقایسه با گذشته نه چندان دور از رشد قابل توجهی برخوردار نشده؟ چرا ازدواج های دائم، موقت شده اند؟ مگر نه این است که زن و شوهر جوان با هزار و یک امید در کنار هم سر سفره عقد می نشینند و با قرآن، آب و آئینه و عسل و نقل و نبات آغاز یک زندگی دائم را در ذهن و ضمیر ثبت و ضبط می کنند؟ چه عوامل و زمینه هایی، بذر تلخی و تنش و طلاق رسمی(دادگاهی) و غیررسمی (مرگ عاطفی) را فراهم می سازند. و ازدواج دائم را به ازدواج موقت تنزل می دهند. ازدواج های دائمی که عمرشان به 7،8 سال نرسیده جوانمرگ می شوند. مرگ زودرس عاطفه ها و علاقه ها از تلخ ترین و گزنده ترین آسیب ها و آفت های نهاد خانواده و روابط زناشویی محسوب می شود.
آمار طلاق نگران کننده است. در جوامع شهری (کلان شهرها) آمار طلاق رسمی بیش از 20 درصد و آمار طلاق غیررسمی (طلاق عاطفی) چند برابر این رقم می باشد.
ادامه مطلب ...بحث موسیقی از جمله مباحثی است که با وجود این که دارای قدمت زیادی است ولی در عین حال، جزو مباحث روز بوده و از جمله مسائلی است که مخصوصاً جوانان زیادی را به خود مشغول داشته و بالتّبع سؤالات زیادی پیرامون آن مطرح شده و میشود.
اثرات موسیقی برجسم و روان
حال که تفاوت موسیقی وغنا و احکام آنها دانسته شد به یکی ازمهمترین بخشهای این نوشتاریعنی انواع اثرات موسیقی برجسم و روان انسان می پردازیم.
دربارة حوزة تأثیرگذاری موسیقی و این که اصالتاً مخاطب آن کدام یک از این دو (جسم و روان) هست باید گفت :
« مخاطب حقیقی این هنر ، مغز و روان انسانها است ، نه حس بینایی و نه حس شنوایی ؛ زیرا این دو حس چیزی جز واسطه انتقال اصوات فیزیکی به مغز و روان انسانها نیست .تیز گوش ترین انسانها که دریافت درونی از معنای موسیقی ندارند ، هیچ درکی درباره آن نمی توانند داشته باشند ، حتی تفسیر و چگونگی برداشت انسانهایی که در یک جامعه و در پوشش یک فرهنگ و یک محیط و سرگذشت زندگی می کنند گوناگون می باشد،اگرچه همه آنان ازحس شنوایی مساوی برخوردار بوده باشند(1)ولی بالاخره اثر موسیقی دوگونه است :1ـ اثرات معنوی 2ـ اثرات جسمی.
اثرات معنوی و روحی موسیقی:
روح انسان ، مهم ترین جنبة وجودی انسان است، لذا هر آن چه که برآن اثر بگذارد می تواند در کمال و سقوطش، مؤثّر باشد. از این جا اهمّیت اثر موسیقی بر روح و روان انسان مشخّص می شود. ما در این بخش مهمترین آثار موسیقی را بر روح بررسی می کنیم:
از بزرگ ترین آثاری که برای موسیقی ذکر شده است دور شدن از یاد و ذکر خداست . قرآن در سورة لقمان یکى از عوامل گمراهى و ضلالت را «لهو الحدیث» دانسته است. «ومِن النّاسِ مَن یشتری لَهوالحدیثِ لیُضلَّ عن سبیلِ الله(2)«لهویعنی غفلت ،یعنی دورشدن از ذکرخدا ، دورشدن از معنویت ، دورشدن از واقعیتهای زندگی ، دورشدن ازکار وتلاش و فرو غلتیدن در ابتذال و بی بند وباری».(3)در روایات اسلامى از «لهو الحدیث» نیز به «غنا» تفسیر شده است.(4) شنیدن غنا و موسیقى آن چنان اراده انسان را سست و غریزه جنسى شخص را تحریک مىکند که شخص را از یاد خدا و قیامت باز می دارد لذا ازعوامل گمراهی به حساب می آید.
غنا و آواز مطرب و لهوى، انسان را به سوى شهوت و فساد اخلاقى مىکشاند و از راه پرهیزکارى باز مىدارد.مجالس غنا و موسیقى، معمولاً جزو مراکز مفاسد گوناگون است و این خود دلیل روشنی است بر این که موسیقی درگرایش به فساد نقش مؤثّری دارد .
در حدیثى از نبى اکرم(ص) آمده است : «الغناءُ رقیة الزنا»:«غنا نردبان زنا است».(5)
برای اثبات سوء عاقبت، به واسطة غنا و موسیقی به یک داستان کوتاهی که در زمان امام صادق (ع) اتفاق افتاده اکتفا می کنیم ، چرا که آن چه در زمان آن بزرگواران رخ داده، صرفاٌ یک داستان نیست بلکه باید عبرت برای سایرین وآنان که در زمانهای بعد می آیند قرار بگیرد.
مردی به امام صادق(ع) عرض کرد: همسایگان من کنیزانی دارند که آواز می خوانند و با عود (یکی از آلات موسیقی) می نوازند . چه بسا به هنگام قضای حاجت نشستنم را طول می دهم، تا صدای آنها را بیشتر بشنوم.امام فرمودند: « این کار را نکن. در روز قیامت در برابر خداوند هیچ عذری نداری ؛ مگر سخن حق را نخواندی که می فرماید : گوش، چشم، دل، مسئولند و در برابر کارهایی که کرده اند، مورد سؤال واقع می شوند. » مرد عرض کرد : به خدا سوگند گویا این آیه را تاکنون نخوانده و نشنیده بودم. دیگر به خدا این کارها را انجام نمی دهم و از اوآمرزش می طلبم .
امام سپس فرمودند: «برخیز و غسل کن و آن چه می توانی نماز بخوان، چون تا کنون به گناه بزرگی مشغول بودی و چه بد حال وتیره بخت بودی اگر بدون توبه و بر این حال از دنیا می رفتی.» (6) همین داستان کوتاه، خود مؤیّد بزرگی بر مطلب ما می باشد و تو خود حدیث مفصّل بخوان از این مجمل.
ادامه مطلب ...وقتی به معارف و دستورات دینی مراجعه می کنیم می بینیم که خداوند متعال ما را ملزم به اطاعت از عده ای از انسانها که مخلوق اویند کرده است. از بارزترین افراد این گروه می توان به پدر و مادر اشاره کرد و یا کسانی که انسان بر اساس یکی از قراردادهای اسلامی با او و یا برای او کار می کند. سوال اینجاست که حد اطاعت از این عده تا کجاست؟
این سوال در افرادی مانند حضرات معصومین علیهم السلام مطرح نیست؛ چرا که ما بر اساس آیاتی مانند « یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ » (1) ملزم به اطاعت بی قید و شرط از آن حضرات هستیم. علت بی قید و شرط بودن این اطاعت هم آن است که ایشان سخنگوی وحی الهی اند و سخن آنها سخن خداست و در علم و عمل از هر گونه رجس و پلیدی و گناه مصونند(1)؛ بنابراین جز به حق امر و نهی نمی کنند و اطاعت از آنها اطاعت از خداست.
در دیگرانی که دارای چنین مشخصه هایی نیستند احتمال هر امر یا نهیی که مغایر با دستور الهی باشد وجود دارد؛ این احتمال به خصوص در افرادی که اصلا و یا چندان مقید به آداب و احکام اسلامی نیستند به شدت بالا می رود؛ سوال این است: اگر چنین شد و آن فردی که خدا امر به اطاعت از او کرده ما را به کاری امر کرد که بر خلاف دستور خدا بود آیا آن لزوم اطاعت همچنان پابرجاست یا آنکه وظیفه چیز دیگری خواهد شد؟
سلام دوستان گلم؛ حالتون خوبه؟ می خواستم باهاتون درد و دل کنم.
جونم براتون بگه: شما تا حالا شده که یک حرف خوب رو از چند نفر بشنوید؟ چند روز پیش در کتابخانه پدرم چشمم به این بیت از شعر افتاد.
بنی آدم اعضای یکدیگرند که در آفرینش ز یک گوهرند
شعری که خواندیم برای «سعدی» است که در زمان های دور برای ما در کتاب «بوستان» نوشته است. سعدی شاعری بود که کتاب «قرآن کریم» رو دوست داشت. فکر می کنم سعدی این بیت از شعرش را از سوره لقمان گرفته است. خداوند هم در سوره لقمان آیه (17) درباره دوست داشتن همدیگر و کمک به هم به ما گفته است:
یا بنی اقم الصّلاه و امر بالمعروف و انه عن المنکر و اصبر علی ما اصابک ان ذلک من عزم الامور.
نسبت به انسان های اطرافت، احساس مسئولیت کن و آن ها را از کارهای بد باز دار و به کارهای خوب تشویق کن. که این از کارهای مهم است! این لازمه استحکام یک پیکر است و بنی آدم اعضای یکدیگرند.
و لا تصعر خدک للناس و لا تمش فی الارض مرحاً ان الله لا یحب کل مختال فخور و اقصد فی مشیک و اغضض من صوتک ان انکر الاصوات لصوت الحمیر.
خداوند برای اینکه ما دوستان خوبی برای یکدیگر باشیم، در همین سوره آیه (18) و (19) هم، به ما سفارش کرده است: در رفتارهای اجتماعی دقت کن! مبادا با غرور رویت را از دیگران برگردانی یا مثل متبکران راه بروی: مبادا تندرو و کندرو شوی؛ میانه روی، بهترین روش است؛ مراقب باش صدایت را بر سر کسی بلند نکنی.
دوستان گلم، شما درباره احساس مسئولیت کردن نسبت به هم، چه سخن هایی را شنیدید؟
بخش کودک و نوجوان تبیان
آیا در قرآن آیه ای درباره موسیقی آمده است؟
موسیقی و غنا از جمله مواردی هستند که آیات قرآن به آن اشاره کرده است. در سوره لقمان آیه شش می خوانیم: «و بعضی مردم خریدار سخنان بیهوده و سرگرم کننده اند تا بی هیچ عملی دیگران را از راه خدا گمراه کنند و آن را به سخره گیرند؛ آنان برایشان عذابی خوارکننده است».
در اسلام آهنگ هایی که متناسب با مجالس گناه باشد حرام است ولی اگر آهنگی مفاسد فوق را نداشت مشهور فقها می گویند: «شنیدن آن مجاز است».
در سوره حج، آیه 30می خوانیم: «واجتنبوا قول الزور/ از سخن باطل دوری کنید».
امام صادق(ع) به یکی از اصحاب خود که هنگام قضای حاجت بیشتر توقف می کرد تا آواز و خوانندگی همسایه اش را بیشتر گوش کند، فرمود: «غسل توبه کن و هر چه می توانی نماز بخوان؛ چه بسیار بدحالتی بود اگر با این حال می مردی. کار زشت را به اهلش واگذار زیرا هر چیز، اهلی دارد».
آیت الله مکارم شیرازی در تفسیر آیه شش سوره لقمان درباره جایگزین های موسیقی می نویسد:
«برای برطرف کردن خستگی و ایجاد نشاط، راه های مناسب و سالمی وجود دارد، مانند سیروسفر، ورزش، دید و بازدید، گفت و گوهای علمی و انتقال تجربه و از همه مهم تر ارتباط با آفریدگار هستی که تنها آرام بخش دل هاست، چرا خود را سرگرم لذت هایی کنیم که پایانش ذلت و آتش است؟».
مجله همشهری آیه
تنظیم برای تبیان: الف_شکوری
یکی
از اصلی ترین بخش های سوره لقمان که نام سوره نیز از آن گرفته شده است،
بخشی است که لقمان حکیم به عنوان پدر به پسرش پند و اندرز می دهد و مطئنا
یکی از اصلی ترین وظائف پدرها نشان دادن راه از چاه است.
شاید امروزه ارتباط بین پدر و پسر آنچنان که باید باشد نیست و معمولا پسرها
با مادرانشان بیشتر رفیق هستند تا با پدرانشان و همچنین دختران نیز با
پدرانشان بیشتر دوست هستند و با مادرشان مثل پدر دوست نیستند.
در سوره لقمان، یکی از زیبایی های یک خانواده به نمایش گذاشته شده است و آن
زمانی است که پدر با لحنی صمیمانه با فرزند پسرش سخن می گوید و او را پند
می دهد.
بخش هایی از این اندرزهای صمیمانه پدر به پسر در سوره لقمان اینگونه است:
وَإِذْ قَالَ لُقْمَانُ لِابْنِهِ وَهُوَ یَعِظُهُ یَا بُنَیَّ لَا تُشْرِکْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ ﴿۱۳﴾
و
[یاد کن] هنگامى را که لقمان به پسر خویش در حالى که وى او را اندرز
مىداد گفت اى پسرک من به خدا شرک میاور که به راستى شرک ستمى بزرگ است
(۱۳)
یَا بُنَیَّ إِنَّهَا إِن تَکُ مِثْقَالَ حَبَّةٍ مِّنْ
خَرْدَلٍ فَتَکُن فِی صَخْرَةٍ أَوْ فِی السَّمَاوَاتِ أَوْ فِی الْأَرْضِ
یَأْتِ بِهَا اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ لَطِیفٌ خَبِیرٌ ﴿۱۶﴾
اى پسرک من اگر [عمل تو] هموزن دانه خردلى و در تختهسنگى یا در آسمانها یا
در زمین باشد خدا آن را مىآورد که خدا بس دقیق و آگاه است (۱۶)
یَا
بُنَیَّ أَقِمِ الصَّلَاةَ وَأْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ وَانْهَ عَنِ
الْمُنکَرِ وَاصْبِرْ عَلَى مَا أَصَابَکَ إِنَّ ذَلِکَ مِنْ عَزْمِ
الْأُمُورِ﴿۱۷﴾
اى
پسرک من نماز را برپا دار و به کار پسندیده وادار و از کار ناپسند باز دار
و بر آسیبى که بر تو وارد آمده استشکیبا باش این [حاکى] از عزم [و اراده
تو در] امور است (۱۷)
«و امروز بیش از گذشته به روابط صمیمانه پدران با پسران و همچنین دختران با مادران نیازمندیم.»
*محتواى سوره لقمان
مشهور و معروف میان مفسران این است که این سوره در مکه نازل شده گر چه بعضى مانند شیخ طوسى در تبیان، اندکى از آیات این سوره را مانند آیه چهارم که سخن از نماز و زکات مىگوید ، و یا مانند فخر رازى که علاوه بر این آیه ، آیه 27 را که از علم وسیع پروردگار بحث مىکند استثناء کردهاند ، ولى دلیل روشنى براى این استثناها وجود ندارد ، چرا که نماز و زکات (البته زکات به صورت کلى) در مکه نیز وجود داشته است ، و داستان شرح وسعت علم پروردگار نیز چیزى نیست که نشانه مدنى بودن باشد .
بنا بر این ، سوره لقمان به حکم مکى بودن مشتمل بر محتواى عمومى سورههاى مکى است ، یعنى پیرامون عقاید اساسى اسلامى مخصوصاً " مبدء" و " معاد" و همچنین " نبوت" بحث مىکند .
به طور کلى محتواى این سوره در پنج بخش خلاصه مىشود :
بخش اول : بعد از ذکر حروف مقطعه اشاره به عظمت قرآن و هدایت و رحمت بودن آن براى مؤمنانى که واجد صفات ویژه هستند مىکند ، و در نقطه مقابل ، سخن از کسانى مىگوید که در برابر این آیات آن چنان سرسختى و لجاجت نشان مىدهند که گویى گوش هایشان کر است ، علاوه بر این سعى دارند با ایجاد سرگرمی هاى ناسالم دیگران را نیز از قرآن منحرف نمایند .
بخش دوم : از نشانههاى خدا در آفرینش آسمان و بر پا داشتن آن بدون هیچگونه ستون ، و آفرینش کوهها در زمین ، و جنبندگان مختلف ، و نزول باران و پرورش گیاهان سخن مىگوید .
بخش سوم : به همین مناسبت قسمتى از سخنان حکمت آمیز لقمان ، آن مرد الهى را به هنگام اندرز فرزندش نقل مىکند که از توحید و مبارزه با شرک شروع شده ، و با توصیه به نیکى کردن به پدر و مادر، و نماز ، و امر به معروف و نهى از منکر ، و شکیبایى در برابر حوادث سخت ، خوشرویى با مردم ، تواضع و فروتنى و اعتدال در امور پایان مىیابد .
در بخش چهارم : بار دیگر به دلائل توحید باز مىگردد ، و سخن از تسخیر آسمان و زمین و نعمتهاى وافر پروردگار و نکوهش از منطق بتپرستانى که تنها بر اساس تقلید از نیاکان در این وادى گمراهى افتادند ، سخن مىگوید ، و از آنها بر مسأله خالقیت پروردگار که پایه عبودیت او است ، اقرار مىگیرد .
و نیز از علم گسترده و بى پایان خداوند ، با ذکر مثال روشنى پرده بر مىدارد ، و در همین رابطه علاوه بر ذکر آیات آفاقى، از توحید فطرى که تجلیَّش به هنگام گرفتار شدن در میان امواج بلا است به طرز جالبى بحث مىکند .
بخش پنجم : اشاره کوتاه و تکان دهندهاى به مسأله معاد و زندگى پس از مرگ دارد و به انسان هشدار مىدهد که مغرور به زندگى این دنیا نشود وتنها به فکر سراى جاویدان باشد .
این مطلب را با ذکر گوشهاى از علم غیب پروردگار ، که از همه چیز در ارتباط با انسان از جمله لحظه مرگ او و حتى جنینى که در شکم مادر است آگاه است ، تکمیل کرده و سوره را پایان مىدهد .
وجه تسمیه نام گذاری سوره لقمان
روشن است نامگذارى این سوره به سوره لقمان به خاطر همان بحث قابل ملاحظه و پر مغزى است که از اندرزهاى لقمان در این سوره آمده ، و تنها سورهاى است که از این مرد حکیم سخن مىگوید .
* از نشانههاى برجستهى اهل ایمان!!
« وَ لا تُصَعِّرْ خَدَّکَ لِلنَّاسِ وَ لا تَمْشِ فِی الْأَرْضِ مَرَحاً إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ کُلَّ مُخْتالٍ فَخُورٍ ؛ و روى خود را از مردم (به تکبّر) بر مگردان، و در زمین مغرورانه راه مرو، زیرا خداوند هیچ متکبّر فخر فروشى را دوست ندارد. »(لقمان 18)
« تصعیر» ؛ نوعى بیمارى است که شتر به آن گرفتار مىشود و گردنش کج مىشود . لقمان به فرزندش مىگوید: تو بر اساس تکبّر مثل شترِ بیمار، گردنت را با مردم کج نکن .
« مرح» ؛ به معناى شادى زیاد است که در اثر مال و مقام به دست مىآید.
«مختال» ؛ به کسى گویند که بر اساس خیال و توهّم خود را برتر مىداند ، و « فخور» به معناى فخرفروش می باشد .
تکبّر، هم توهین به مردم است، هم زمینه ساز رشد کدورتهاى جدید و هم تحریک کنندهى کینههاى درونى قدیم .
در حدیث مىخوانیم : « هر کس با تکبّر در زمین راه رود ، زمین و هر موجودى که زیر آن و روى آن است ، او را لعنت مىکنند. » (تفسیر نور الثقلین)
یکی از حکمای راستین و بزرگ تاریخ، حضرت لقمان(ع)
است که نامش در قرآن دو بار1 با عظمت یاد شده و یک سوره قرآن (سی و یکمین
سوره) به نام او است. خداوند او را در قرآن براین اساس یاد کرده که فرزندش
را به ده اندرز بسیار مهم و سرنوشت ساز نصیحت کرده، و این نصایح در ضمن پنج
آیه سوره لقمان ذکر شده است. 2
مطرح شدن لقمان و حکمت های دهگانه او در
قرآن، و یک سوره به نام او، در کتابی که جاودانی و جهانی است بیانگر آن
است که خداوند می خواهد نام لقمان و روش و نصایح حکیمانه او را در پیشانی
ابدیت ثبت کرده ، و تابلو قرار دهد، تا شیفتگان حق و عرفان در هر نقطه و
عصری، در پرتو آن هدایت یابند، و از فیوضات آن برای پاک سازی و بِه سازی
بهره جویند. بر همین اساس نخستین سؤال در این راستا این است که لقمان کیست؟
اهل کجاست؟ و در چه عصر می زیسته؟ آیا پیغمبر است یا نه؟ و...
برای دریافت پاسخ به این سؤالات، نظر شما را به مطالب زیر جلب می کنیم:
1ـ
نام او لقمان، و کنیه او ابوالاسود است ، او در سرزمین نَوبَه (واقع در
کشور سودان یکی از مناطق افریقا) چشم به جهان گشود. بنابراین قیافه تیره و
متمایل به سیاه داشت، و تاریخ نویسان او را به عنوان سیاه چهره با لب های
ستبر و درشت، و قدم های بلند و گشاد یاد کرده اند.
پس او از نژاد مردم افریقا بود و بعضی او را از اهالی «اِیْله» که شهری بندری در کنار دریا، نزدیک مصر، در سرزمین فلسطین بوده دانسته اند. 3
لقمان
نظر به این که عمر طولانی کرد، با پیامبران بسیار (که طبق بعضی از احادیث
تا چهارصد پیامبر) را دیدار کرده است4 و نظر صحیح این است که او پیامبر
نبود، چنانکه خاطرنشان می شود.
به عقیده بعضی چند سال قبل از تأسیس
حکومت حضرت داود(ع)، و به نظر بعضی ده سال پس از حکومت داود(ع) متولد شد، و
عمر او تا عصر پیامبری حضرت یونس(ع) ادامه یافت، او در عصر نبوّت و حکومت
حضرت داود (ع) همراه آن حضرت به جنگ جالوت رفت، و در کشتن جالوت که طاغوت
آن عصر بود، شرکت داشت.
سلسله نسب لقمان را چنین نوشته اند: «لقمان بن عنقی بن مزید بن صارون» و به گفته بعضی او پسرخاله یا خواهرزاده ایّوب(ع) بود، و سلسله نسبش به ناحور بن تارَخ (برادر ابراهیم خلیل«ع») می رسد.
او
عمر طولانی کرد، که عمرش را از دویست تا 560 سال، و از هزار تا 3500 سال
نوشته اند، در عین حال بسیار زاهد بود، و دنیا را به اندازه عبور از سایه
ای به سایه دیگر در نزدیک آن می دانست.
او مدّتی چوپان و برده قَیْن بن
حسر (از ثروتمندان بنی اسرائیل) بود، سپس بر اثر بروز حکمت های سرشار نظری و
عملی از او، از طرف اربابش آزاد شد.5 و 6
به نظر می رسد لقمان(ع) بیشتر
عمرش را در خاورمیانه، به خصوص در فلسطین و بیت المقدس گذرانده است، و نقل
شده که قبرش در اِیله (یکی از بندرهای فلسطین) است.
از گفتنی ها این که او دارای فرزندان بسیار بود، آنها را به گرد خود جمع می کرد، و نصیحت می نمود. و به گفته بعضی گرچه با گفتن «یا بُنَیّ؛ ای پسرک من»
تنها پسر بزرگش به نام باران را مورد خطاب خود قرار می داد، ولی خطاب او
در حقیقت به همه پسران و فرزندانش، بلکه به همه انسان ها بود، و با این
تعبیر مهرانگیز می خواست عواطف آنها را جلب کند، و به آنها بفهماند که من
همانند پدر دل سوز برای شما هستم، نصایح دل سوزانه مرا که از روی خیرخواهی
است بپذیرید.7
چنان که این شیوه در نصایح امیرمؤمنان حضرت علی(ع) به دو فرزندش امام حسن(ع) و امام حسین(ع) به طور فراوان دیده می شود.8
استاد محقق آیت الله جوادی آملی می نویسد: «تصغیر کلمه «اِبْن» به صورت «بُنَیّ»
«البِشْرُ فی وَجْهِ الْمُؤُمِنِ یُوجِبُ لِصاحِبِه الْجَنَّةَ، وَالْبِشرُ فی وَجه المُعاند المُعادی یقی صاحبَه عَذابَ النّار»
خوشرویی
و بشاشت با مؤمن موجب می شود که صاحب آن را بهشت مأوا باشد لیکن خوشرویی
با دشمنان ما سبب می گردد که صاحبش به عذاب دوزخ گرفتار آید.
(تفسیر المنسوب الی الامام العسکری، ص354، المستدرک علی الصحیحین، ج2، ص375.
برای تفقد و دل جویی و اظهار محبّت است، چنانکه در نامه
حضرت علی(ع) به امام مجتبی(ع) (نامه 31 نهج البلاغه) همین تعبیر مشاهده می
شود، که انگیزه عاطفی و مهربانی او را همراهی می کند از این رو وصایای
سودمندی که چهره رحمت و عطوفت را ارائه می دهد، در کلمات لقمان و در گفتار
حضرت علی(ع) مشهود است»9
مطلب دیگر این که در قرآن تنها بخش کوچکی از
نصایح لقمان(ع) آمده، وگرنه او نصایح و پندهای بسیار دارد که در کتب روایی
ما از امامان(ع) و پیامبر(ص) روایت شده، که گردآوری همه آنها دارای چند جلد
کتاب خواهد شد.
برای این که باز لقمان را بیشتر بشناسیم نظر شما را به این حدیث جلب می کنیم، او خطاب به فرزندش چنین گفت:
«یا
بُنَیَّ اِنّی خَدَّمْتُ اَرْبَعَمِأَةَ نَبِیٍ و اخذْتُ مِنْ کَلامِهِمْ
أرْبَعَ کلماتٍ، و هِیَ : إذا کُنْتَ فی الصّلوةِ فاحْفَظْ قَلْبَکَ، وَ
إذا کُنْتَ عَلَی المائدةِ فَاحفَظْ حلقَکَ، و إذا کُنْتَ فی بَیْتِ
الْغَیْرِ فاحْفَظْ عینَک، وإذا کُنْتَ بَیْنَ الخَلقِ فاحْفَظْ لِسانَکَ؛
ای پسرجان! من چهار صد پیامبر را خدمت کردم، و از گفتار آنها چهار سخن را
برگزیدم: 1ـ هنگامی که در نماز هستی، حضور قلبت را حفظ کن 2ـ هنگامی که در
کنار سفره نشستی گلویت را (از مال حرام) حفظ کن 3ـ هنگامی که به خانه دیگری
رفتی، چشم خود را (از نگاه به نامحرم) حفظ کن 4 ـ و هنگامی که بین انسان
ها رفتی، زبانت را حفظ کن.» 10
از ویژگی های لقمان این که،
مسافرت های بسیار نمود، با انسان های مختلف مانند پیامبران، علماء، فقهاء
و.. حشر و نشر داشت، و با توجه به عمر طولانی، و حالت عبرت پذیری ای که
داشت، تجربیات بسیار آموخت ، در حدی که مصداق این شعر مولانا جلال الدین
شد:
آیات و سوره های بسیاری در قرآن کریم پیرامون قیامت و احوالات آن ، سخن گفته شده است .
سوره لقمان یکی دیگر از سوره هایی است که پیرامون حالاتی از قبیل احساس قربت ، در ماندگی ، تنهایی و ...که برای آدمی در قیامت پدیدار می شود ، بحث و گفتگو می کند .
* فضیلت سوره لقمان
روایات متعددى در فضیلت این سوره از پیامبر گرامى اسلام (ص) و بعضى از ائمه (ع) نقل شده است، از جمله: در حدیثى از پیامبر (ص) مىخوانیم :
« من قرء سورة لقمان، کان لقمان له رفیقا یوم القیامة، و اعطى من الحسنات عشرا بعدد من عمل بالمعروف و عمل بالمنکر ؛ کسى که سوره لقمان را بخواند ، لقمان در قیامت رفیق و دوست او است ، و به عدد کسانى که کار نیک یا بد انجام دادهاند (به حکم امر به معروف و نهى از منکر در برابر آنها) ده حسنه به او داده مىشود . »(مجمع البیان ، ج 8 ،ص 312)
و در حدیث دیگرى از امام باقر (ع) مىخوانیم :
« من قرء سورة لقمان فى لیلة و کل اللَّه به فى لیلته ثلاثین ملکا یحفظونه من ابلیس و جنوده حتى یصبح، فاذا قرأها بالنهار لم یزالوا یحفظونه من ابلیس و جنوده حتى یمسى ؛ کسى که سوره لقمان را در شب بخواند ، خدا سى فرشته را مأمور حفظ او تا به صبح در برابر شیطان و لشکر شیطان مىکند ، و اگر در روز بخواند این سى فرشته او را تا به غروب از ابلیس و لشکرش محافظت مىنمایند .» (نور الثقلین ، ج 4 ، ص 193)
تلاوت مقدمه ای برای اندیشیدن!
بارها گفتهایم و باز هم مىگوئیم که این همه فضیلت و ثواب و افتخار براى خواندن یک سوره قرآن به خاطر آنست که تلاوت مقدمهاى است براى اندیشه و فکر و آن نیز مقدمهاى است براى عمل و تنها با لقلقه لسان نباید این همه فضیلت را انتظار داشت .
* روزى که حتّى پدر و فرزند به داد یکدیگر نمىرسند!!
«یا أَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمْ وَ اخْشَوْا یَوْماً لا یَجْزِی والِدٌ عَنْ وَلَدِهِ وَ لا مَوْلُودٌ هُوَ جازٍ عَنْ والِدِهِ شَیْئاً إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ فَلا تَغُرَّنَّکُمُ الْحَیاةُ الدُّنْیا وَ لا یَغُرَّنَّکُمْ بِاللَّهِ الْغَرُورُ ؛ اى مردم! از پروردگارتان پروا کنید و بترسید از روزى که هیچ پدرى مسئولیّت (اعمال) فرزندش را نمىپذیرد و هیچ فرزندى به جاى پدرش قبول مسئولیّت نمىکند ، قطعاً وعدهى خداوند حقّ است ، پس زندگى دنیا شما را نفریبد و (شیطانِ) فریبکار، شما را نسبت به خدا فریب ندهد . » (لقمان 33)
در حدیث از امام باقر (ع) مىخوانیم :« کسى که سوره لقمان را در شب بخواند ، خدا سى فرشته را مأمور حفظ او تا به صبح در برابر شیطان و لشکر شیطان مىکند، و اگر در روز بخواند این سى فرشته او را تا به غروب از ابلیس و لشکرش محافظت مىنمایند»
نکات آیه:
ادامه مطلب ...آدمی برای رسیدن به بهترین مقام ها و کسب حکمت های الهی، لازم نیست که پیامبر و یا معصوم باشد ، بلکه همین قدر که همچون لقمان،حکیم و خداشناس و شکرگزار باشد و تمام نعمات را از خداوند و خود را در برابر قدرت الهی هیچ بداند، کافی است .
سیماى سورهى لقمان
این سوره ، از سورههاى مکّى است و ششمین سوره از سور هفتگانه به شمار می آید که با حروف مقطّعهى « الم » آغاز شده است .
عدد آیات آن ؛ سى و چهار ، عدد کلمات ؛ پانصد و چهل و هشت و عدد حروف آن ؛ سه هزار و صد و ده است .
به مناسبت نام لقمان، که در کل قرآن تنها دو بار، آن هم در این سوره ذکر شده است ، این سوره به نام لقمان لقب گرفته شده است .
لقمان پیامبر نبود ، مردى حکیم بود و حکمتش از حکمت الهى سرچشمه گرفته شده بود .
آمدن نام وی در قرآن سبب جاودانی وماندگاری او شده است . سوره به نام او نامیده شد تا بیان کند که بندهاى که سپاس خداى گوید ، خدا نیز او را سپاس خواهد گفت و حکمت و فضیلت خواهد بخشید .
معارفى که در سوره لقمان آمده است همه حکمت خداوندى است که در کتاب خدا و در قلوب نیکوکاران تجلّى کرده است ولى به مستکبران سودى نخواهد داد .
پروردگار ما به لقمان حکمت عطا فرمود و آن حکمت را در یک کلمه که همان شکر و سپاس خداوند باشد خلاصه کرد و لقمان آن حکمت فشرده را طى ده توصیه و سفارش که همگى از شکر و سپاس خداوند منبعث مىشوند ، براى فرزندش بازگو کرد .
نخستین این وصایا شناخت آفریدگار است و آخرین آنها گردنکشى نکردن در برابر خداوند .
نعمت ویژه، شکر ویژه مىطلبد!!
« وَ لَقَدْ آتَیْنا لُقْمانَ الْحِکْمَةَ أَنِ اشْکُرْ لِلَّهِ وَ مَنْ یَشْکُرْ فَإِنَّما یَشْکُرُ لِنَفْسِهِ وَ مَنْ کَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِیٌّ حَمِیدٌ ؛ ما به لقمان حکمت دادیم (و به او گفتیم:) شکر خدا را بجاى آور هر کس شکرگزارى کند ، تنها به سود خویش شکر کرده و آن کس که کفران کند ، (زیانى به خدا نمىرساند) چرا که خداوند بىنیاز و ستوده است.» (لقمان 12)
نکات آیه :
1ـ حکمت ، عطایی الهی و خداوندی است وکسب کردنی نیست : (گرچه مقدّمات آن قابل کسب است .) «وَ لَقَدْ آتَیْنا لُقْمانَ الْحِکْمَةَ»
2ـ نعمت ویژه ، شکر ویژه مىطلبد : «آتَیْنا لُقْمانَ الْحِکْمَةَ ... اشْکُرْ لِلَّهِ» چنان که خداوند در برابر اعطاى نعمت ویژهى کوثر به پیامبر اسلام، از او شکر ویژه مىخواهد : «إِنَّا أَعْطَیْناکَ الْکَوْثَرَ فَصَلِّ لِرَبِّکَ وَ انْحَرْ» (کوثر، 1 2)
3ـ اوّلین فرمان به حضرت موسى بعد از نبوّت ، فرمان نماز و اوّلین فرمان بعد از دادن حکمت به لقمان، فرمان شکرگزارى است : «أَنِ اشْکُرْ لِلَّهِ»
4ـ شکر نعمتهاى خداوند، به سود خود انسان است : «وَ مَنْ یَشْکُرْ فَإِنَّما یَشْکُرُ لِنَفْسِهِ» چنان که در جاى دیگر مىخوانیم : «لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ» (ابراهیم، 7)
5ـ هرگونه دارایى وثروتی ارزش نیست ، غنایى ارزشمند است که از هر آفت وبلایی به دور باشد : «غَنِیٌّ حَمِیدٌ»
6ـ خداوند ، حمید است ، چه انسانها او را حمد کنند یا نکنند : «غَنِیٌّ حَمِیدٌ»