تفسیر نمونه جلد 17 صفحه 78

بعد از ذکر علم بى پایان پروردگار، سخن از قدرت بى انتهاى او به میان مى آورد و مى فرماید: «آفرینش همه شما و نیز برانگیخته شدن شما بعد از مرگ همانند یک فرد بیش نیست ، خداوند شنوا و بینا است» (ما خلقکم و لا بعثکم الا کنفس واحدة ان الله سمیع بصیر).
بعضى از مفسران گفته اند که جمعى از کفار قریش از روى تعجب و استبعاد در مساله معاد مى گفتند: خداوند ما را به گونه هاى مختلفى آفریده است و در طى مراحل گوناگون ، روزى نطفه بودیم و سپس علقه شدیم ، بعد مضغه گشتیم ، و سپس تدریجا به صورتهاى گوناگون در آمدیم ، چگونه خداوند همه ما را در یکساعت آفرینش جدیدى مى دهد؟
آیه مورد بحث نازل شد و به سخن آنها پاسخ گفت .
در حقیقت آنها از این نکته غافل بودند که مفاهیمى همچون «سخت» و «آسان» و «کوچک» و «بزرگ» براى موجوداتى همچون ما که قدرت محدودى داریم ، قابل تصور است ، ولى در برابر قدرت بى پایان حق ، همگى یکسان و برابر مى باشند، آفرینش یک انسان با آفرینش همه انسانها هیچ تفاوتى ندارد، و آفرینش یک موجود در یک لحظه یا در طول سالیان دراز در پیشگاه قدرت او یکسان است .
اگر تعجب کفار قریش از این بوده است که چگونه این طبایع مختلف ، و اشکال گوناگون و شخصیتهاى متنوع ، آن هم بعد از آنکه بدن انسان خاک شد و خاکها پراکنده گشتند و به هم آمیختند، چگونه ممکن است از هم جدا شوند و هر کدام به جاى خود باز گردند؟ پاسخ آن را علم بى پایان ، و قدرت بى انتهاى خداوند مى دهد.
او چنان روابطى در میان موجودات بر قرار ساخته که یک واحد همچون یک مجموعه ، و یک مجموعه همانند یک واحد است .

تفسیر نمونه جلد 17 صفحه 77

با خود همراه مى برد، و غرق در حیرت و ابهت مى کند.
با توجه به این بیان گویا و روشن ، انسان احساس مى کند که معلوماتش در برابر آنچه در علم خدا است همچون یک صفر در برابر بى نهایت است ، و شایسته است فقط بگوید: «دانش من به آنجا رسیده که به نادانى خود پى برده ام» حتى تشبیه به قطره و دریا براى بیان این واقعیت نارسا به نظر مى رسد.
از جمله نکات لطیفى که در آیه به چشم مى خورد این است که «شجره» به صورت مفرد، و «اقلام» به صورت جمع آمده ، تا بیانگر تعداد فراوان قلمهائى باشد که از یک درخت با تمام ساقه و شاخه هایش به وجود مى آید.
و نیز تعبیر «البحر» به صورت مفرد و «الف و لام جنس» براى آن است که تمام اقیانوسهاى روى زمین را شامل شود، بخصوص اینکه تمام اقیانوسهاى جهان با هم مربوط و متصلند و در واقع در حکم یک دریاى پهناورند.
و جالب اینکه در باره «قلمها» سخن از قلمهاى اضافى و کمکى نمى کند اما در باره اقیانوسها سخن از هفت دریاى دیگر به میان مى آورد، چرا که به هنگام نوشتن قلم بسیار کم مصرف مى شود آنچه بیشتر مصرف مى گردد مرکب است .
انتخاب کلمه «سبع» (هفت ) در لغت عرب براى تکثیر شاید از این نظر باشد که پیشینیان عدد کرات منظومه شمسى را هفت مى دانستند (و در واقع آنچه از منظومه شمسى امروز نیز با چشم غیر مسلح دیده مى شود هفت کره بیش نیست ) و با توجه به اینکه «هفته» به صورت یک دوره کامل زمان هفت روز بیشتر نیست و تمام کره زمین را نیز به هفت منطقه تقسیم مى کردند و نام هفت اقلیم بر آن گذارده بودند، روشن مى شود که چرا هفت به عنوان یک عدد کامل در میان آحاد و براى بیان کثرت به کار رفته است .

تفسیر نمونه جلد 17 صفحه 76

اطلاق شده ، مخصوصا در مورد موجودات شریفتر و باعظمت تر، این تعبیر به کار رفته ، چنانکه در باره مسیح (علیه السلام ) در آیه 171 سوره نساء مى خوانیم : انما المسیح عیسى بن مریم رسول الله و کلمته (نظیر همین معنى در آیه 45 سوره آل عمران نیز آمده است ).
سپس به همین مناسبت «کلمات الله» به معنى علم و دانش پروردگار به کار رفته است .
اکنون باید درست بیندیشیم که براى نوشتن تمام معلومات یک انسان ، گاه یک قلم با مقدارى مرکب کفایت مى کند، حتى ممکن است با همین یک قلم انسانهاى دیگرى نیز مجموعه معلوماتشان را بر صفحه کاغذ بیاورند ولى قرآن مى گوید: اگر تمام درختان روى زمین قلم شوند، مى دانیم گاه از یک درخت تنومند از ساقه و شاخه هایش ، هزاران بلکه میلیونها قلم به وجود مى آید، و با در نظر گرفتن حجم عظیم درختان روى زمین و جنگلهائى که بسیارى از کوهها و دشتها را پوشانیده است ، و تعداد قلمهائى که از آن به وجود مى آید، و همچنین اگر تمام اقیانوسهاى روى زمین که تقریبا سه چهارم صفحه کره زمین را با عمق و ژرفاى بسیار پوشانیده است مرکب شوند، چه وضع عجیبى را براى نوشتن ایجاد مى کند و چقدر علوم و دانشها را با آن مى توان نوشت .
مخصوصا با توجه به افزوده شدن هفت دریاى دیگر به آن که هر کدام از آنها معادل تمام اقیانوسهاى روى زمین باشد، و بالاخص با توجه به اینکه عدد هفت در اینجا به معنى تعداد نیست بلکه براى تکثیر است و اشاره به دریاهاى بى حساب مى کند، روشن مى شود که وسعت دامنه علم خداوند تا چه حد گسترده است و تازه همه اینها پایان مى گیرد و باز علوم او پایان نخواهد گرفت .
آیا ترسیمى براى بى نهایت از این جالبتر و زیباتر به نظر مى رسد؟ این عدد به قدرى زنده و گویا است که امواج فکر انسان را در افقهاى بیکران و نامحدود

تفسیر نمونه جلد 17 صفحه 75

در اینجا آیه و لو ان ما فى الارض من شجرة اقلام ... (آیه مورد بحث ) نازل شد، و روشن ساخت که علم انسان هر قدر هم گسترده باشد در برابر علم خداوند ذره بى مقدارى بیش نیست ، و آنچه نزد شما بسیار است نزد خدا بسیار کم است .
نظیر این روایت را از طریق دیگرى در ذیل آیه 109 سوره کهف بیان کردیم .
به هر حال قرآن مجید براى ترسیم علم نامتناهى خداوند چنین مى گوید: «اگر آنچه روى زمین از درختان است قلم شوند، و دریا براى آن مرکب گردد، و هفت دریا بر این دریا افزوده شود، تا علم خدا را بنویسند، اینها همه تمام مى شوند اما کلمات خدا پایان نمى گیرد، خداوند عزیز و حکیم است» (و لو ان ما فى الارض من شجرة اقلام و البحر یمده من بعده سبعة ابحر ما نفدت کلمات الله ان الله عزیز حکیم ).
«یمده» از ماده «مداء» به معنى مرکب یا ماده رنگینى است که با آن مى نویسند، و در اصل از «مد» به معنى کشش گرفته شده زیرا خطوط به وسیله کشش قلم بر صفحه کاغذ پیدا مى شود.
بعضى از مفسران معنى دیگرى نیز براى آن نقل کرده اند و آن روغنى است که در چراغ مى ریزند و سبب روشنائى چراغ است ، و هر دو معنى در واقع به یک ریشه باز مى گردد.
«کلمات» جمع «کلمه» است و در اصل به معنى الفاظى است که انسان با آن سخن مى گوید، سپس به معنى گسترده ترى اطلاق شده ، و آن هر چیزى است که مى تواند بیانگر مطلبى باشد، و از آنجا که مخلوقات گوناگون این جهان هر کدام بیانگر ذات پاک خدا و علم و قدرت اویند، به هر موجودى «کلمة الله»

تفسیر نمونه جلد 17 صفحه 74

الغنى الحمید).
او غنى على الاطلاق ، و حمید از هر نظر است ، چرا که هر موهبتى در جهان است به او باز مى گردد، و هر کس هر چه دارد از او دارد، و خزائن همه خیرات به دست او است و این دلیل زنده غناى او مى باشد.
و از آنجا که «حمد» به معنى ستایش بر کار نیکى است که به اختیار از کسى سر مى زند و هر نیکى در جهان مى بینیم از سوى پروردگار است پس ‍ همه ستایشها از آن او است ، حتى اگر ما زیبائى گل را مى ستائیم و جاذبه عشقهاى ملکوتى را توصیف مى کنیم و عظمت کار یک ایثارگر جانباز را ارج مى نهیم باز در حقیقت او را مى ستائیم که این زیبائى و آن جاذبه و عظمت نیز از او است ، پس او «حمید على الاطلاق» است .
آیه بعد ترسیمى از علم بى پایان خدا است ، که با ذکر مثالى بسیار گویا و رسا مجسم شده است :
قبلا ذکر این نکته را لازم مى دانیم که مطابق آنچه در تفسیر على بن ابراهیم آمده است : «گروهى از یهود، هنگامى که پیرامون مساله روح از پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) سؤ ال کردند و قرآن در پاسخ آنها گفت : قل الروح من امر ربى و ما اوتیتم من العلم الا قلیلا: «روح از فرمان پروردگار من است ، و بهره شما از علم جز اندکى بیش نیست» این سخن بر آنان گران آمد و از پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) پرسیدند که آیا این فقط در باره ما است ، فرمود: نه ، همه را شامل مى شود (حتى ما را).
ولى آنها افزودند اى محمد! تو در مورد خود گمان مى کنى بهره کمى از علم دارى در حالى که قرآن به تو داده شده ، و به ما هم تورات ، در قرآنت آمده است «کسى که حکمت به او داده شده خیر کثیر به او داده شده است» این سخنان با هم سازگار نیست !

تفسیر نمونه جلد 17 صفحه 73

با توجه به این بحث اجمالى ، به شرح آیات باز گردیم :
نخست مى فرماید: «اگر از آنها سؤ ال کنى چه کسى آسمانها و زمین را آفریده است بطور قطع در پاسخ مى گویند «الله» (و لئن سالتهم من خلق السموات و الارض لیقولن الله ).
این تعبیر که در آیات دیگر قرآن نیز دیده مى شود (سوره عنکبوت آیه 6361، زمر 38، زخرف 9) از یک سو دلیل بر این است که مشرکان هرگز منکر توحید خالق نبودند، و نمى توانستند خالقیت را براى بتها قائل شوند، تنها به شرک در عبادت و شفاعت بتها معتقد بودند.
و از سوى دیگر دلیل بر فطرى بودن توحید و تجلى این نور الهى در سرشت همه انسانها است .
سپس مى گوید حال که آنها به توحید خالق معترفند: «بگو حمد و ستایش ‍ مخصوص الله است که خالق همه چیز مى باشد نه بتها که خود مخلوق اویند، ولى اکثر آنها نمى دانند و نمى فهمند که عبادت باید منحصر به خالق جهان باشد» (قل الحمد لله بل اکثرهم لا یعلمون ).
سپس به مساله «مالکیت» حق مى پردازد چرا که بعد از ثبوت خالقیت نیاز به دلیل دیگرى بر مالکیت او نیست ، مى فرماید: «از آن خدا است آنچه در آسمان و زمین است» (لله ما فى السموات و ما فى الارض ).
بدیهى است آن کس که «خالق» و «مالک» است مدبر امور جهان نیز مى باشد و به این ترتیب بخشهاى سه گانه توحید (توحید خالقیت ، توحید مالکیت و توحید ربوبیت ) ثابت مى گردد.
و کسى که چنین است از همه چیز بى نیاز و شایسته هر گونه ستایش است به همین دلیل در پایان آیه مى افزاید: «خداوند غنى و حمید است» (ان الله هو

تفسیر نمونه جلد 17 صفحه 71

آیه 25 - 30
آیه و ترجمه
وَ لَئن سأَلْتَهُم مَّنْ خَلَقَ السمَوَتِ وَ الاَرْض لَیَقُولُنَّ اللَّهُ قُلِ الحَْمْدُ للَّهِ بَلْ أَکثرُهُمْ لا یَعْلَمُونَ(25)
للَّهِ مَا فى السمَوَتِ وَ الاَرْضِ إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَنىُّ الحَْمِیدُ(26)
وَ لَوْ أَنَّمَا فى الاَرْضِ مِن شجَرَةٍ أَقْلَمٌ وَ الْبَحْرُ یَمُدُّهُ مِن بَعْدِهِ سبْعَةُ أَبحُرٍ مَّا نَفِدَت کلِمَت اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ(27)
مَّا خَلْقُکُمْ وَ لا بَعْثُکُمْ إِلا کنَفْسٍ وَحِدَةٍ إِنَّ اللَّهَ سمِیعُ بَصِیرٌ(28)
أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یُولِجُ الَّیْلَ فى النَّهَارِ وَ یُولِجُ النَّهَارَ فى الَّیْلِ وَ سخَّرَ الشمْس وَ الْقَمَرَ کلُّ یجْرِى إِلى أَجَلٍ مُّسمًّى وَ أَنَّ اللَّهَ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ(29)
ذَلِک بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَ أَنَّ مَا یَدْعُونَ مِن دُونِهِ الْبَطِلُ وَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْعَلىُّ الْکبِیرُ(30)
** تفسیر نمونه جلد 17 صفحه 72

  ترجمه :

25 - هر گاه از آنها سؤ ال کنى چه کسى آسمانها و زمین را آفریده است مسلما مى گویند الله بگو الحمد لله (که خود شما معترفید) ولى اکثر آنها نمى دانند.
26 - از آن خدا است آنچه در آسمانها و زمین است ، چرا که خداوند بى نیاز و شایسته ستایش است .
27 - اگر آنچه روى زمین از درختان است قلم شوند، و دریا براى آن مرکب گردد، و هفت دریا به آن افزوده شود، اینها همه تمام مى شوند اما کلمات خدا پایان نمى گیرد، خداوند عزیز و حکیم است .
28 - آفرینش و زندگى مجدد همه شما همانند یک فرد بیش نیست ، خداوند شنوا و بینا است
29 - آیا ندیدى که خداوند شب را در روز و روز را در شب داخل مى کند؟ و خورشید و ماه را مسخر شما ساخته ؟ و هر کدام تا سر آمد معینى بحرکت خود ادامه مى دهند؟ خداوند به آنچه انجام مى دهید آگاه است .
30 - اینها همه دلیل بر آن است که خداوند حق است و آنچه غیر از او مى خوانند باطل است و خداوند بلند مقام و بزرگ مرتبه است .
  تفسیر:

ده وصف از اوصاف پروردگار
در شش آیه فوق مجموعه اى از صفات خداوند بیان شده است که در حقیقت ده صفت عمده یا ده اسم از اسماء الحسنى را بیان مى کند:
++غنى ، حمید، عزیز، حکیم ، سمیع ، بصیر، خبیر، حق ، على و کبیر.
این از یک نظر، و از سوى دیگر در آیه نخست از «خالقیت» خداوند سخن مى گوید و در آیه دوم از «مالکیت مطلقه» او در آیه سوم از «علم بى انتهایش» بحث مى کند و در آیه چهارم و پنجم از «قدرت نامتناهیش»
و در آخرین آیه نتیجه مى گیرد کسى که داراى این صفات است «حق» است و غیر از او همه باطل و هیچ و پوچند.

تفسیر نمونه جلد 17 صفحه 70

طبق آنچه راغب در مفردات آورده به خبرى گفته مى شود که محتوا و فایده مهمى دارد و صریح و آشکار و خالى از هر گونه کذب است ، روشن مى شود که این تعبیرات اشاره به آن است که خداوند در قیامت چنان افشاگرى از اعمال انسانها مى کند که جاى هیچگونه اعتراض و انکار براى کسى باقى نمى ماند، آنچه را مردم در این دنیا انجام مى دهند و غالبا به دست فراموشى مى سپارند، همه را مو به مو ظاهر مى سازد، و براى حساب و جزا آماده مى کند.
حتى آنچه در دل انسان مى گذرد و هیچکس جز خدا از آن آگاه نیست ، همه را به صاحبان آنها گوشزد مى کند!.
سپس مى افزاید بهره آنها از زندگى دنیا تو را شگفت زده نکند، «ما کمى از متاع دنیا در اختیار آنان مى گذاریم - و متاع دنیا هر چه باشد کم و ناچیز است - سپس آنها را بالاجبار به عذاب شدید مى کشانیم» عذابى مستمر و دردناک (نمتعهم قلیلا ثم نضطرهم الى عذاب غلیظ).
این تعبیر ممکن است اشاره به آن باشد که آنها تصور نکنند، در این جهان از قبضه قدرت خداوند خارجند، خود او مى خواهد آنها را براى آزمایش و اتمام حجت و مقاصدى دیگر آزاد بگذارد، و همین متاع قلیل به آنها نیز از سوى او است ، و چقدر متفاوت است حال این گروه که ذلیلانه و بالاجبار به عذاب غلیظ الهى کشانده مى شوند با آنها که تمام وجودشان در اختیار خدا است و چنگ به عروة الوثقى زده اند، در دنیا پاک و نیکوکار زندگى مى کنند و در آخرت در جوار رحمت الهى متنعمند.

تفسیر نمونه جلد 17 صفحه 69

بارها گفته ایم که این تفسیرها بیان مصداقهاى روشن است ، و منافات با مصادیق دیگرى همچون توحید و تقوى و مانند آن ندارد.
سپس به بیان حال گروه دوم پرداخته مى گوید: «کسى که کافر شود و این حقایق روشن را انکار کند، کفر او تو را غمگین نسازد» (و من کفر فلا یحزنک کفره ).
چرا که تو وظیفه ات را به خوبى انجام داده اى ، او است که بر خویشتن ظلم و ستم مى کند.
این گونه تعبیرات که در قرآن مجید مکرر آمده است نشان مى دهد که پیغمبر گرامى اسلام (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) از اینکه مشاهده مى کرد گروهى جاهل و لجوج ، راه خدا را با اینهمه دلائل روشن و نشانه هاى واضح ، ترک مى گویند و به بیراهه سر مى نهند، سخت رنج مى برد، و آنقدر غمگین ، و اندوهناک مى شد که بارها خداوند او را دلدارى مى دهد، و چنین است راه و رسم یک رهبر دلسوز.
و نیز نگران مباش که گروهى در دنیا با اینکه کفر مى ورزند و ظلم و ستم مى کنند، از نعمتهاى الهى متنعمند، و گرفتار مجازات نیستند، زیرا دیر نشده است «بازگشت همه آنها به سوى ما است و ما آنها را از اعمالشان و نتائج تلخ و شوم آن ، آگاه مى سازیم» (الینا مرجعهم فننبئهم بما عملوا).
نه تنها از اعمالشان آگاهیم که از نیات و اسرار درون دلهایشان نیز باخبریم «زیرا خداوند از آنچه در درون سینه ها است آگاه است» (ان الله علیم بذات الصدور).
این تعبیر که خداوند مردم را در قیامت از اعمالشان با خبر مى سازد یا از آنچه در آن اختلاف داشتند با خبر مى کند، در آیات فراوانى از قرآن مجید نازل شده است و با توجه به اینکه «ننبئکم» از ماده «نبا» مى باشد، و «نباء»

تفسیر نمونه جلد 17 صفحه 68

نجات از قعر دره مادیگرى و ارتقاء به بلندترین قله هاى معرفت و معنویت و روحانیت نیاز به یک وسیله محکم و مطمئن دارد این وسیله چیزى جز ایمان و عمل صالح نیست ، غیر آن ، همه پوسیده و پاره شدنى و مایه سقوط و مرگ است ، علاوه بر این آنچه باقى مى ماند این وسیله است ، و بقیه همه فانى و نابود شدنى است .
و لذا در پایان آیه مى فرماید: «عاقبت همه کارها به سوى خدا است» (و الى الله عاقبة الامور).
در حدیثى که در تفسیر برهان از طرق اهل سنت از امام على بن موسى الرضا (علیهم السلام ) از پیامبر گرامى اسلام نقل شده چنین آمده : سیکون بعدى فتنة مظلمة ، الناجى منها من تمسک بالعروة الوثقى ، فقیل یا رسول الله و ما العروة الوثقى ؟ قال ولایة سید الوصیین ، قیل یا رسول الله و من سید الوصیین ؟ قال : امیر المؤ منین ، قیل یا رسول الله و من امیر المؤ منین ؟ قال مولى المسلمین و اما مهم بعدى ، قیل یا رسول الله و من مولى المسلمین و امامهم بعدک ؟ قال : اخى على بن ابى طالب (علیه السلام ): «بعد از من فتنه اى تاریک و ظلمانى خواهد بود تنها کسانى از آن رهائى مى یابند که به عروة الوثقى چنگ زنند، عرض کردند: اى رسولخدا عروة الوثقى چیست ؟ فرمود: ولایت سید اوصیاء است .
عرض کردند یا رسول الله سید اوصیاء کیست ؟ فرمود: امیر مؤ منان .
عرض کردند امیر مؤ منان کیست ؟ فرمود مولاى مسلمانان و پیشواى آنان بعد از من ، باز براى اینکه پاسخ صریحترى بگیرند عرض کردند او کیست ؟ فرمود: برادرم على بن ابى طالب (علیه السلام )
روایات دیگرى نیز در همین ازمنه که منظور از «عروة الوثقى» دوستى اهلبیت (علیهم السلام ) یا دوستى آل محمد (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) یا امامان از فرزندان حسین (علیه السلام ) است نقل شده .

تفسیر نمونه جلد 17 صفحه 67

در حقیقت قرآن در اینجا پوشش پیروى از سنت نیاکان را که ظاهرى فریبنده دارد کنار مى زند و چهره واقعى عمل آنها را که همان پیروى از شیطان در مسیر آتش دوزخ و جهنم است آشکار مى سازد.
آرى رهبرى شیطان به تنهائى کافى است که انسان با آن مخالفت کند، هر چند در لفافه هاى دعوت به سوى حق بوده باشد که مسلما یک پوشش ‍ انحرافى است و دعوت به سوى آتش دوزخ نیز به تنهائى کافى براى مخالفت است هر چند دعوت کننده مجهول الحال باشد، حال اگر دعوت کننده شیطان و دعوتش به سوى آتش افروخته جهنم باشد تکلیف روشن است .
آیا هیچ عاقلى دعوت پیامبران الهى را به سوى بهشت رها مى کند و به دنبال دعوت شیطان به سوى جهنم مى رود؟!
سپس به بیان حال دو گروه مؤ من خالص و کفار آلوده پرداخته ، آنها را در مقایسه با یکدیگر و مقایسه با آنچه در مورد پیروان شیطان و مقلدان کور و کر نیاکان بیان کرده ، مورد توجه قرار مى دهد، مى گوید: «کسى که قلب و جان خود را تسلیم خدا کند و در آستان پروردگار سر تسلیم و اطاعت فرود آورد در حالى که محسن و نیکوکار باشد به دستگیره محکمى چنگ زده است» (و من یسلم وجهه الى الله و هو محسن فقد استمسک بالعروة الوثقى ).
منظور از «تسلیم وجه براى خدا» در حقیقت اشاره به توجه کامل با تمام وجود به ذات پاک پروردگار است زیرا «وجه» (به معنى صورت ) به خاطر آنکه شریفترین عضو بدن و مرکز مهمترین حواس انسانى است به عنوان کنایه از ذات او به کار مى رود.
تعبیر به «هو محسن» از قبیل ذکر عمل صالح بعد از ایمان است .
چنگ زدن به دستگیره محکم تشبیه لطیفى از این حقیقت است که انسان براى