تفسیر نمونه جلد 17 صفحه 55

یکنوع بیمارى روانى و اخلاقى است ، یکنوع انحراف در تشخیص و تفکر است ، و گر نه یک انسان سالم از نظر روح و روان هرگز گرفتار اینگونه پندارها و تخیلات نمى شود.
ناگفته پیدا است که منظور «لقمان»، تنها مساله روى گرداندن از مردم و یا راه رفتن مغرورانه نیست ، بلکه منظور مبارزه با تمام مظاهر تکبر و غرور است اما از آنجا که این گونه صفات قبل از هر چیز خود را در حرکات عادى و روزانه نشان مى دهد، انگشت روى این مظاهر خاص گذارده است .
در آیه بعد دو برنامه دیگر اخلاقى را که جنبه اثباتى دارد - در برابر دو برنامه گذشته که جنبه نفى داشت - بیان کرده مى گوید: «پسرم ! در راه رفتنت اعتدال را رعایت کن» (و اقصد فى مشیک ).
«و در سخن گفتنت نیز رعایت اعتدال نما و از صداى خود بکاه و فریاد مزن» (و اغضض من صوتک ).
«چرا که زشت ترین صداها صداى خران است !» (ان انکر الاصوات لصوت الحمیر).
در واقع در این دو آیه از دو صفت ، نهى ، و به دو صفت ، امر شده :
«نهى» از «خود برتربینى»، و «خودپسندى»، که یکى سبب مى شود انسان نسبت به بندگان خدا تکبر کند، و دیگرى سبب مى شود که انسان خود را در حد کمال پندارد، و در نتیجه درهاى تکامل را بروى خود ببندد هر چند خود را با

تفسیر نمونه جلد 17 صفحه 54

از منکر، باز گردد، ولى در بعضى دیگر از آیات قرآن این تعبیر بعد از مساله صبر مطرح شده که احتمال اول را تقویت مى کند.
سپس لقمان به مسائل اخلاقى در ارتباط با مردم و خویشتن پرداخته ، نخست تواضع و فروتنى و خوشروئى را توصیه کرده مى گوید: «با بى اعتنائى از مردم روى مگردان» (و لا تصعر خدک للناس ).
«و مغرورانه بر روى زمین راه مرو» (و لا تمش فى الارض ‍ مرحا).
«چرا که خداوند هیچ متکبر مغرورى را دوست نمى دارد» (ان الله لا یحب کل مختال فخور).
«تصعر» از ماده «صعر» در اصل یکنوع بیمارى است که به شتر دست مى دهد و گردن خود را کج مى کند.
«مرح» (بر وزن فرح ) به معنى غرور و مستى ناشى از نعمت است .
«مختال» از ماده «خیال»، و «خیلاء» به معنى کسى است که با یک سلسله تخیلات و پندارها خود را بزرگ مى بیند.
«فخور» از ماده «فخر» به معنى کسى است که نسبت به دیگران فخر فروشى مى کند (تفاوت مختال و فخور در این است که اولى اشاره به تخیلات کبرآلود ذهنى است ، و دومى به اعمال کبر آمیز خارجى است ).
و به این ترتیب لقمان حکیم در اینجا از دو صفت بسیار زشت ناپسند که مایه از هم پاشیدن روابط صمیمانه اجتماعى است اشاره مى کند: یکى تکبر و بى اعتنائى ، و دیگر غرور و خودپسندى است که هر دو در این جهت مشترکند که انسان را در عالمى از توهم و پندار و خود برتربینى فرو مى برند، و رابطه او را از دیگران قطع مى کنند.
مخصوصا با توجه به ریشه لغوى «صعر» روشن مى شود که این گونه صفات

تفسیر نمونه جلد 17 صفحه 53

چرا که نماز مهمترین پیوند تو با خالق است ، نماز قلب تو را بیدار و روح تو را مصفى ، و زندگى تو را روشن مى سازد.
آثار گناه را از جانت مى شوید، نور ایمان را در سراى قلبت پرتوافکن مى دارد، و تو را از فحشاء و منکرات باز مى دارد.
بعد از برنامه نماز به مهمترین دستور اجتماعى یعنى امر به معروف و نهى از منکر پرداخته مى گوید: «مردم را به نیکیها و معروف دعوت کن و از منکرات و زشتیها باز دار» (و اءمر بالمعروف و انه عن المنکر).
و بعد از این سه دستور مهم عملى به مساله صبر و استقامت که در برابر ایمان همچون سر نسبت به تن است ، پرداخته مى گوید: «در برابر مصائب و مشکلاتى که بر تو وارد مى شود، صابر و شکیبا باش که این از وظائف حتمى و کارهاى اساسى هر انسانى است» (و اصبر على ما اصابک ان ذلک من عزم الامور).
مسلم است که در همه کارهاى اجتماعى مخصوصا در برنامه امر به معروف و نهى از منکر، مشکلات فراوانى وجود دارد، و سود پرستان سلطه جو، و گنهکاران آلوده و خودخواه ، به آسانى تسلیم نمى شوند، و حتى در مقام اذیت و آزار، و متهم ساختن آمران به معروف و ناهیان از منکر بر مى آیند که بدون صبر و استقامت و شکیبائى هرگز نمى توان بر این مشکلات پیروز شد.
«عزم» به معنى اراده محکم است و تعبیر به «عزم الامور» در اینجا یا به معنى کارهائى است که دستور مؤ کد از سوى پروردگار به آن داده شده است و یا کارهائى که انسان باید نسبت به آن عزم آهنین و تصمیم راسخ داشته باشد، و هر کدام از این دو معنى باشد اشاره به اهمیت آنست .
تعبیر «ذلک» اشاره به صبر و شکیبائى است و این احتمال نیز وجود دارد که به همه امورى که در آیه فوق ذکر شده ، از جمله نماز و امر به معروف و نهى

تفسیر نمونه جلد 17 صفحه 52

توجه به این آگاهى پروردگار از اعمال انسان ، و محفوظ ماندن همه نیکیها و بدیها در کتاب علم پروردگار و نابود نشدن چیزى در این عالم هستى ، خمیر مایه همه اصلاحات فردى و اجتماعى است و نیروى محرک قوى به سوى خیرات و باز دارنده مؤ ثر از شرور و بدیها است .
ذکر «سماوات» و «ارض» بعد از بیان «صخره» در حقیقت از قبیل ذکر عام بعد از خاص است .
در حدیثى که در «اصول کافى» از «امام باقر» (علیه السلام ) نقل شده مى خوانیم : اتقوا المحقرات من الذنوب ، فان لها طالبا، یقول احدکم اذنب و استغفر، ان الله عز وجل یقول سنکتب ما قدموا و آثارهم و کل شى ء احصیناه فى امام مبین ، و قال عز وجل : انها ان تک مثقال حبة من خردل فتکن فى صخرة او فى السماوات او فى الارض یات بها الله ان الله لطیف خبیر:
«از گناهان کوچک بپرهیزید چرا که سرانجام کسى از آن باز خواست مى کند، گاهى بعضى از شما مى گویند ما گناه مى کنیم و به دنبال آن استغفار مى نمائیم ، در حالى که خداوند عز وجل مى گوید: ما تمام آنچه آنها از پیش ‍ فرستاده اند و همچنین آثارشان را، و همه چیز را در لوح محفوظ احصا کرده ایم ، و نیز فرموده : اگر اعمال نیک و بد حتى به اندازه سنگینى دانه خردلى باشد در دل صخره اى یا در گوشه اى از آسمان یا اندرون زمین ، خدا آن را حاضر مى کند چرا که خداوند لطیف و خبیر است».
بعد از تحکیم پایه هاى مبدء و معاد که اساس همه اعتقادات مکتبى است به مهمترین اعمال یعنى مساله نماز پرداخته ، مى گوید:
«پسرم نماز را بر پا دار» (یا بنى اقم الصلوة ).

تفسیر نمونه جلد 17 صفحه 51

18 - (پسرم !) با بى اعتنائى از مردم روى مگردان ، و مغرورانه بر زمین راه مرو که خداوند هیچ متکبر مغرورى را دوست ندارد.
19 - (پسرم !) در راه رفتن اعتدال را رعایت کن ، از صداى خود بکاه (و هرگز فریاد مزن ) که زشتترین صداها صداى خران است .

  تفسیر:

همچون کوه بایست و با مردم خوشرفتارى کن !
نخستین اندرز لقمان پیرامون مساله توحید و مبارزه با شرک بود، دومین اندرز او در باره حساب اعمال و معاد است که حلقه مبدء و معاد را تکمیل مى کند.
مى گوید: «پسرم ! اگر اعمال نیک و بد، حتى به اندازه سنگینى خردلى باشد، در درون صخره اى یا در گوشه اى از آسمان یا درون زمین جاى گیرد، خدا آن را در دادگاه قیامت حاضر مى کند، و حساب آن را مى رسد چرا که خداوند دقیق و آگاه است» (یا بنى انها ان تک مثقال حبة من خردل فتکن فى صخرة او فى السماوات او فى الارض یات بها الله ان الله لطیف خبیر).
«خردل» گیاهى است که داراى دانه هاى سیاه بسیار کوچکى است که در کوچکى و حقارت ضرب المثل مى باشد.
اشاره به اینکه اعمال نیک و بد هر قدر کوچک و کم ارزش ، و هر قدر مخفى و پنهان باشد، همانند خردلى که در درون سنگى در اعماق زمین ، یا در گوشه اى از آسمانها مخفى باشد، خداوند لطیف و خبیر که از تمام موجودات کوچک و بزرگ و صغیر و کبیر در سراسر عالم هستى آگاه است آن را براى حساب ، و پاداش و کیفر حاضر مى کند، و چیزى در این دستگاه گم نمى شود!
ضمیر در «انها» به «حسنات و سیئات و اعمال نیک و بد» باز مى گردد.

تفسیر نمونه جلد 17 صفحه 50

آیه 16 - 19
آیه و ترجمه
یَبُنىَّ إِنهَا إِن تَک مِثْقَالَ حَبَّةٍ مِّنْ خَرْدَلٍ فَتَکُن فى صخْرَةٍ أَوْ فى السمَوَتِ أَوْ فى الاَرْضِ یَأْتِ بهَا اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ لَطِیفٌ خَبِیرٌ(16)
یَبُنىَّ أَقِمِ الصلَوةَ وَ أْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ وَ انْهَ عَنِ الْمُنکَرِ وَ اصبرْ عَلى مَا أَصابَک إِنَّ ذَلِک مِنْ عَزْمِ الاُمُورِ(17)
وَ لا تُصعِّرْ خَدَّک لِلنَّاسِ وَ لا تَمْشِ فى الاَرْضِ مَرَحاً إِنَّ اللَّهَ لا یحِب کلَّ مخْتَالٍ فَخُورٍ(18)
وَ اقْصِدْ فى مَشیِک وَ اغْضض مِن صوْتِک إِنَّ أَنکَرَ الاَصوَتِ لَصوْت الحَْمِیرِ(19)
  ترجمه :

16 - پسرم ! اگر باندازه سنگینى دانه خردلى (عمل نیک یا بد) باشد و در دل سنگى یا در گوشه اى از آسمانها و زمین قرار گیرد خداوند آنرا (در قیامت براى حساب ) مى آورد، خداوند دقیق و آگاه است .
17 - پسرم ! نماز را بر پا دار، و امر به معروف و نهى از منکر کن ، و در برابر مصائبى که به تو مى رسد با استقامت و شکیبا باش که این از کارهاى مهم و اساسى

تفسیر نمونه جلد 17 صفحه 49

شده بود، به خاطر نسبت و مال و جمال و جسم او نبود بلکه او مردى بود که در انجام فرمان خدا قوى و نیرومند بود، از گناه و شبهات اجتناب مى کرد، ساکت و خاموش بود با دقت مى نگریست بسیار فکر مى کرد، تیزبین بود، و هرگز در (آغاز) روز نخوابید و در مجالس (به رسم مستکبران ) تکیه نمى کرد، و رعایت آداب را کاملا مى نمود، آب دهن نمى افکند، با چیزى بازى نمى کرد، و هرگز در حال نامناسبى دیده نشد... هیچگاه دو نفر را در حال نزاع ندید مگر اینکه آنها را با هم صلح داد، و اگر سخن خوبى از کسى مى شنید حتما ماخذ آن سخن و تفسیر آن را سؤ ال مى کرد، با فقیهان و عالمان بسیار نشست و برخاست داشت ... به سراغ علومى مى رفت که بتواند به وسیله آن بر هواى نفس چیره شود، نفس خود را با نیروى فکر و اندیشه و عبرت مداوا مى نمود، و تنها به سراغ کارى مى رفت که به سود (دین یا دنیاى ) او بود، در امورى که به او ارتباط نداشت هرگز دخالت نمى کرد، و از این رو خداوند حکمت را به او ارزانى داشت .

تفسیر نمونه جلد 17 صفحه 48

تلاش بر خیز.
دستور کسى را که از تو بزرگتر است بشنو.
اگر از تو تقاضاى مشروعى دارند همیشه جواب مثبت بده ، و هرگز نه نگوى ، زیرا گفتن نه ، نشانه عجز و ناتوانى و سبب ملامت است ...
هرگز نماز را از اول وقت تاخیر نینداز، و این دین خود را فورا ادا کن .
با جماعت نماز بگذار، هر چند در سختترین حالات باشید...
اگر مى توانى از هر غذائى مى خواهى بخورى قبلا مقدارى از آن را در راه خدا انفاق کن .
«کتاب الهى را تلاوت کن ، و ذکر خدا را فراموش منما».
ج - این داستان نیز از لقمان معروف است ، در آن هنگام که به صورت برده اى براى آقایش کار مى کرد، روزى به او گفت : گوسفندى براى من ذبح کن و دو عضو که بهترین اعضاى آنست براى من بیاور.
او گوسفندى را ذبح کرد و زبان و دل آن را براى وى آورد.
چند روز دیگر همین دستور را به او داد منتها گفت ، دو عضو که بدترین اعضاى آن است براى من بیاور لقمان بار دیگر گوسفندى را ذبح کرد و همان زبان و دل را براى او آورد، او تعجب کرد و از این ماجرا سؤ ال کرد، لقمان در پاسخ گفت : قلب و زبان اگر پاک باشند از هر چیز بهترند و اگر ناپاک شوند از همه چیز خبیثتر و بدتر!.
این گفتار را با حدیثى از امام صادق (علیه السلام ) پایان مى دهیم .
فرمود: «به خدا سوگند، حکمتى که به لقمان از سوى پروردگار عنایت

تفسیر نمونه جلد 17 صفحه 47

غرق شدند، کشتى تو در این دریا باید تقواى الهى باشد، و زاد و توشهات ایمان ، و بادبان این کشتى توکل ، و ناخداى آن عقل ، و راهنماى آن علم ، و سکان آن صبر است».
ب - در گفتار دیگرى به فرزندش در آداب مسافرت چنین مى گوید:
پسرم ! هنگامى که مسافرت مى کنى ، اسلحه و لباس و خیمه و وسیله نوشیدن آب ، و وسائل دوختن و داروهاى ضرورى را که هم خود، و هم همراهانت از آن استفاده مى توانید بکنید بردار، و با همسفران در همه چیز جز در معصیت الهى همراهى کن .
پسرم ! هنگامى که با جمعى مسافرت کردى در کارهایت با آنها مشورت کن .
در صورت آنها تبسم نما.
در مورد زاد و توشه اى که دارى سخاوتمند باش .
هنگامى که تو را صدا زنند پاسخ گو و اگر از تو کمک بخواهند آنها را یارى کن .
تا مى توانى سکوت اختیار کن .
نماز بسیار بخوان .
در مرکب و آب و غذا که دارى سخاوتمند باش .
اگر از تو گواهى به حق بطلبند گواهى ده .
اگر از تو مشورتى بخواهند براى به دست آوردن نظر صائب کوشش کن و بدون اندیشه و تامل کافى پاسخ مگو، و تمام نیروى تفکرت را براى جواب مشورت به کار گیر که هر کس در پاسخ مشورت خالصترین نظر خود را اظهار نکند، خداوند نعمت تشخیص و اندیشه را از او مى گیرد.
هنگامى که ببینى همراهان تو راه مى روند، و تلاش مى کنند، با آنها به

تفسیر نمونه جلد 17 صفحه 46

«فرشتگان از منطق جالب لقمان در شگفتى فرو رفتند، لقمان این سخن را گفت و به خواب فرو رفت ، و خداوند نور حکمت در دل او افکند، هنگامى که بیدار شد زبان به حکمت گشود!...».
2 - گوشه اى از حکمت لقمان
بعضى از مفسران در اینجا به تناسب اندرزهاى لقمان که در آیات این سوره منعکس است قسمتهائى از سخنان حکمت آمیز این مرد الهى را بازگو کرده اند که ما فشرده اى از آن را در اینجا مى آوریم :
الف : لقمان به فرزندش چنین مى گفت : یا بنى ! ان الدنیا بحر عمیق ، و قد هلک فیها عالم کثیر، فاجعل سفینتک فیها الایمان بالله ، و اجعل شراعها التوکل على الله ، و اجعل زادک فیها تقوى الله ، فان نجوت فبرحمة الله و ان هلکت فبذنوبک !:
«پسرم ! دنیا دریاى ژرف و عمیقى است که خلق بسیارى در آن غرق شده اند، تو کشتى خود را در این دریا ایمان به خدا قرار ده ، بادبان آن را توکل بر خدا، زاد و توشهات را در آن تقواى الهى ، اگر از این دریا رهائى یابى به برکت رحمت خدا است ، و اگر هلاک شوى به خاطر گناهان تو است».
همین مطلب در کتاب کافى ، ضمن سخنان امام کاظم (علیه السلام ) به هشام بن حکم به صورت کاملترى از لقمان حکیم نقل شده است :
یا بنى ان الدنیا بحر عمیق ، قد غرق فیها عالم کثیر، فلتکن سفینتک فیها تقوى الله ، و حشوها الایمان ، و شراعها التوکل ، و قیمها العقل ، و دلیلها العلم ، و سکانها الصبر: «پسرم دنیا دریاى عمیقى است که گروه بسیارى در آن

تفسیر نمونه جلد 17 صفحه 45


بر آن نیست ، بلکه شواهد روشنى بر ضد آن داریم .
در بعضى از روایات آمده است که شخصى به لقمان گفت : «مگر تو با ما شبانى نمى کردى»؟ در پاسخ گفت : آرى چنین است .
سؤ ال کننده پرسید: پس از کجا اینهمه علم و حکمت نصیب تو شد؟ در پاسخ گفت : قدر الله ، و اداء الامانة و صدق الحدیث و الصمت عما لا یعنینى : «این به خواست خدا بود، و اداء امانت کردن ، و راستگوئى و سکوت در برابر آنچه به من مربوط نبود».
در ذیل روایتى که در بالا از پیامبر گرامى اسلام (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) نقل کردیم نیز چنین آمده است : «روزى لقمان در وسط روز براى استراحت خوابیده بود، ناگهان ندائى شنید که اى لقمان ! آیا مى خواهى خداوند تو را خلیفه در زمین قرار دهد که در میان مردم به حق قضاوت کنى ؟
لقمان در پاسخ آن ندا گفت : اگر پروردگارم مرا مخیر کند، راه عافیت را مى پذیرم و تن به این آزمون بزرگ نمى دهم ! ولى اگر فرمان دهد فرمانش را به جان پذیرا مى شوم ، زیرا مى دانم اگر چنین مسؤ لیتى بر دوش من بگذارد حتما مرا کمک مى کند و از لغزشها نگه مى دارد.
فرشتگان - در حالى که آنها را نمى دید - گفتند: اى لقمان براى چه ؟
گفت : براى اینکه داورى در میان مردم سختترین منزلگاهها، و مهمترین مراحل است ، و امواج ظلم و ستم از هر سو متوجه آن است ، اگر خدا انسان را حفظ کند شایسته نجات است و اگر راه خطا برود از راه بهشت منحرف شده است کسى که در دنیا سر بزیر و در آخرت سربلند باشد بهتر از کسى است که در دنیا سربلند و در آخرت سربزیر باشد، و کسى که دنیا را بر آخرت برگزیند به دنیا نخواهد رسید و آخرت را نیز از دست خواهد داد!