ترجمه تفسیر المیزان جلد 16 صفحه 328

و اما حق پدرت این است که بدانى او ریشه تو است ، چون اگر او نبود تو نبودى ، پس هر وقت از خودت چیزى دیدى که خوشت آمد، بدان که اصل آن نعمت پدر تو است ، پس حمد خدا گوى ، و شکر پدر بجاى آر، آن قدر که با این نعمت برابرى کند، و هیچ نیرویى نیست جز به وسیله خدا
و در کافى به سند خود از هشام بن سالم ، از امام صادق (علیه السلام ) روایت کرده که فرمود: مردى نزد رسول اکرم (صلى الله علیه و آله و سلم ) رفت و گفت : یا رسول الله به چه کس نیکى کنم ؟ فرمود به مادرت ، عرضه داشت : سپس به چه کس ؟ فرمود: به مادرت ، عرضه داشت : سپس به چه کس ؟ فرمود: به مادرت ، عرضه داشت : سپس به چه کس ؟ فرمود به پدرت
و در مناقب آمده که روزى حسین بن على (علیهم السلام ) به عبد الرحمان بن عمرو بن عاص گذشت ، پس عبد الرحمان گفت : هر که مى خواهد به مردى نظر کند که محبوبترین اهل زمین است نزد اهل آسمان ، به این شخص نظر کند، که دارد مى گذرد، هر چند که من بعد از جنگ صفین تاکنون با او همکلام نشده ام
پس ابو سعید خدرى او را نزد آن جناب آورد، حسین (علیه السلام ) به او فرمود: آیا مى دانستى که من محبوبترین اهل زمین نزد اهل آسمانم ، و با این حال در صفین شمشیر به روى من و پدرم کشیدى ؟ به خدا سوگند پدر من بهتر از من بود، پس عبد الرحمان عذر خواهى کرد و گفت : آخر چه کنم رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم ) به خود من سفارش ‍ فرمود که پدرت را اطاعت کن ، حضرت فرمود: مگر کلام خداى را نشنیدى که فرمود: «و ان جاهداک على ان تشرک بى ما لیس لک به علم فلا تطعهما« و نیز مگراز رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم ) نشنیده اى که فرمود: اطاعت (پدر و مادر و یا هر کس که اطاعتش واجب است ) باید که معروف باشد، و اطاعتى که نافرمانى خدا است معروف و پسندیده نیست ، و نیز مگر نشنیده اى که هیچ مخلوقى در نافرمانى خدا نباید اطاعت شود

ترجمه تفسیر المیزان جلد 16 صفحه 327

وَ اقْصِدْ فى مَشیِک وَ اغْضض مِن صوْتِک إِنَّ أَنکَرَ الاَصوَتِ لَصوْت الحَْمِیرِ

کلمه «قصد« در هر چیز به معناى حد اعتدال در آن است ، و کلمه «غض « به طورى که راغب گفته به معناى نقصان در نگاه کردن و صدا کردن است ، و بنا به گفته وى غض صوت به معناى آهسته و کوتاه صدا کردن است ، و معناى آیه این است که در راه رفتنت میانه روى را پیش گیر، و در صدایت کوتاه و ناقص آن را پیشه ساز، که ناخوش ترین صوت ها صوت خران است ، که در نهایت بلندى است
بحث روایتى
روایاتى درباره حقوق والدین و حد اطاعت از ایشان
در کافى به سند خود از عبدالله بن سنان روایت کرده که گفت از امام صادق (علیه السلام ) شنیدم مى فرمود: یکى از گناهان کبیره عقوق والدین ، و یکى دیگر نومیدى از رحمت خدا، و یکى ایمنى از مکر اوست ، و روایت شده که از هر گناهى بزرگتر شرک به خدا است
و در کتاب فقیه در حقوقى که از امام زین العابدین (علیه السلام ) روایت کرده فرموده : بزرگترین حق خدا بر تو این است که او را بپرستى ، و چیزى شریکش نسازى که اگر اینکار را به اخلاص کردى خداوند حقى براى تو بر خود واجب مى کند، و آن این است که امور دنیا و آخرتت را کفایت مى کند
و نیز فرمود: و اما حق مادرت این است که بدانى او تو را طورى حمل کرد که احدى ، احدى را آن طور حمل نمى کند، آرى او تو را در داخل شکم خود حمل کرد، و از میوه قلبش چیزى به تو داد، که احدى به احدى نمى دهد، و او با تمامى اعضاى بدنش تو را محافظت نمود، و باک نداشت از اینکه گرسنه و تشنه بماند، بلکه پروایش همه از گرسنگى و تشنگى تو بود، او باک نداشت از اینکه برهنه بماند، همه پروایش از برهنگى تو بود، او هیچ پروایى نداشت از گرما، ولى سعیش این بود که بر سرتو سایه بیفکند، او به خاطر تو از خواب خوش صرفنظر کرد، و تو را از گرما و سرما حفظ نمود، همه این تلاشها براى این است که تو مال او باشى ، و تو نمى توانى از عهده شکر او برآیى ، مگر با یارى و توفیق خدا

ترجمه تفسیر المیزان جلد 16 صفحه 326

کلمه «عزم « به طورى که راغب گفته عبارت است از تصمیم قلبى بر گذراندن و فیصله دادن به کارى ، و اگر صبر را که همان حبس نفس از انجام امرى است ، از عزم دانسته ، از این جهت است که عقد قلبى مادام که سست نشده ، و این گره دل باز نگشته ، انسان بر آن امرى که بر انجامش ‍ تصمیم گرفته ، و در دل گره زده است ، پا بر جا و بر تصمیم خود باقى است ، پس کسى که بر امرى صبر مى کند، حتما در عقد قلبى اش و محافظت بر آن جدیت دارد، و نمى خواهد که از آن صرفنظر کند، و این خود از قدرت و شهامت نفس است
و اینکه بعضى گفته اند: «معنایش این است که این از عزیمت خدا، و ایجاب او در امور است ، صحیح نیست ، و از لفظ آیه دور است . و همچنین گفتار بعضى دیگر که گفته اند که عزم در لغت «هذیل « عبارت است از جزم
توضیح سفارشات دیگر لقمان به فرزند: «و لا تصعر خدک للناس ...«
وَ لا تُصعِّرْ خَدَّک لِلنَّاسِ وَ لا تَمْشِ فى الاَرْضِ مَرَحاً إِنَّ اللَّهَ لا یحِب کلَّ مخْتَالٍ فَخُورٍ

راغب گفته کلمه «صعر« به معناى کج بودن گردن ، و کلمه «تصعیر« به معناى گرداندن گردن از نظرها از روى تکبر است ، همچنان که خداى تعالى فرمود: «و لا تصعر خدک للناس «، و نیز گفته : کلمه «مرح « به معناى شدت خوشحالى ، و زیاده روى در آن است
و بنا به گفته وى معنا چنین مى شود که : روى خود از در تکبر از مردم بر مگردان ، و نیز در زمین چون آنان که بسیار خوشحالند راه مرو، که خدا دوست نمى دارد کسانى را که دستخوش خیلاء و کبرند، و اگر کبر را خیلاء خوانده اند، بدین جهت است که آدم متکبر خود را بزرگ خیال مى کند، و چون فضیلت براى خود خیال مى کند، زیاد فخر مى فروشد. بعضى دیگر در معناى آیه گفته اند: معناى «لا تصعر خدک للناس « این است که در وقت حاجت ، گردن خود را از در تذلل و احساس ‍ خوارى براى مردم کج مکن ، و در مقابل هنگام بى نیازى هم غرور و خیلاء تو را نگیرد لیکن این معنا با ذیل آیه نمى سازد، چون در ذیل آیه مى فرماید خدا متکبران را دوست نمى دارد

ترجمه تفسیر المیزان جلد 16 صفحه 325

فصل سابق از کلام لقمان که نقل شد راجع به توحید و نفى شریک بود، و مضمون آیه مورد بحث فصل دیگرى از کلام اوست ، که مربوط به معاد و حساب اعمال است ، و معنایش این است که اى پسرم ! اگر آن خصلتى که انجام داده اى ، چه خیر و چه شر، از خردى و کوچکى همسنگ یک دانه خردل باشد، و همان عمل خرد و کوچک در شکم صخره اى ، و یا در هر مکانى از آسمانها و زمین باشد، خدا آن را براى حساب حاضر خواهد کرد، تا بر طبقش جزاء دهد، چون خدا لطیف است ، و چیزى در اوج آسمانها و جوف زمین و اعماق دریا از علم او پنهان نیست و علم او به تمامى پنهان ها احاطه دارد، خبیرى است که از کنه موجودات با خبر است
یَبُنىَّ أَقِمِ الصلَوةَ وَ أْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ وَ انْهَ عَنِ الْمُنکَرِ وَ اصبرْ عَلى مَا أَصابَک إِنَّ ذَلِک مِنْ عَزْمِ الاُمُورِ

این آیه و آیه بعدش جزو گفتار لقمان و مربوط به پاره اى از دستورات راجع به عمل و اخلاق پسندیده است
از جمله اعمال ، نماز است ، که عمود دین است ، و دنبال آن امر به معروف و نهى از منکر است ،
معناى اینکه لقمان بعد از امر فرزند به صبر بر مصائب ، صبر را از «عزم الامور«خواند
و از جمله اخلاق پسندیده صبر در برابر مصائبى است که به آدمى مى رسد
و کلمه «ذلک « در جمله «ان ذلک من عزم الامور« اشاره است به صبر، و اگر اشاره را به لفظ «ذلک « آورده ، که براى دور است ، نه «هذا« که براى نزدیک است ، براى این است که به اهمیت آن اشاره کرده باشد، و بلندى مرتبه صبر را رسانده باشد
و اینکه بعضى از مفسرین گفته اند اشاره است به همه مطالب قبلى ، که عبارت است از نماز، امر به معروف ، و نهى از منکر، و صبر، صحیح نیست ، چون تنها در این آیه نیست که صبر به عنوان عزم الامور ستوده شده ، بلکه این مطلب مکرر در کلام خداى تعالى آمده ، از آن جمله فرموده : «و لمن صبر و غفر ان ذلک لمن عزم الامور« و نیز فرموده : «ان تصبروا و تتقوا فان ذلک من عزم الامور«

ترجمه تفسیر المیزان جلد 16 صفحه 324

بخاطر والدین نباید از دین - که رهنماى سعادت ابدى است - چشم پوشى کرد
مى فرماید: بر انسان واجب است که در امور دنیوى نه در احکام شرعى که راه خدا است ، با پدر و مادر خود به طور پسندیده و متعارف مصاحبت کند، نه به طور ناشایست ، و رعایت حال آن دو را نموده ، با رفق و نرمى رفتار نماید، و جفا و خشونت در حقشان روا ندارد، مشقاتى که از ناحیه آنان مى بیند تحمل نماید، چون دنیا بیش از چند روزى گذرا نیست ، و محرومیتهایى که از ناحیه آن دو مى بیند قابل تحمل است ، بخلاف دین ، که نباید به خاطر پدر و مادر از آن چشم پوشید، چون راه سعادت ابدى است ، پس اگر پدر و مادر از آنهایى باشند که به خدا رجوع دارند، باید راه آن دو را پیروى کند، و گرنه راه غیر آن دو را، که با خدا انابه دارند
از این بیان روشن مى شود که در جمله «و اتبع سبیل من اناب الى « اختصارى لطیف بکار رفته ، چون در عین کوتاهیش مى فهماند اگر پدر و مادر با خدا بودند، باید راهشان را پیروى کنى ، و گرنه اطاعتشان بر تو واجب نیست ، و باید راه غیر آن دو را، یعنى راه کسانى را که با خدا هستند پیروى نمایى
«ثم الى مرجعکم فانبئکم بما کنتم تعملون « - یعنى این مطلبى که گفته شد تکلیف و وظیفه دنیایى شما است ، و سپس چیزى نمى گذرد که به سوى من بر مى گردید، آن وقت شما را به حقیقت آن چه مى کردید آگاه مى کنم ، و بر حسب کرده هایتان چه خیر و چه شر حکم خواهم کرد
از آنچه گذشت این معنا روشن شد که جمله «فى الدنیا« سه نکته را در بر دارد، اول این که مصاحبت به نیکى و معروف را منحصر مى کند در امور مادى و دنیایى ، نه امور دینى و معنوى ، دوم اینکه تکلیف را سبک مى کند، و مى فهماند تکلیف مذکور هر چه هم دشوار باشد، در چند روزى انگشت شمار، و مدتى اندک به دوش شما است ، پس تحمل بار خدمت به آنان شما را خیلى به ستوه نیاورد، سوم اینکه مى فهماند این کلمه در مقابل جمله «ثم الى مرجعکم « قرار دارد، و در نتیجه سفارش مى شود به اینکه آخرت را در نظر داشته باشند
علم خداوند به تمامى پنهان ها احاطه دارد
یَبُنىَّ إِنهَا إِن تَک مِثْقَالَ حَبَّةٍ مِّنْ خَرْدَلٍ فَتَکُن فى صخْرَةٍ أَوْ فى السمَوَتِ أَوْ فى الاَرْضِ یَأْتِ بهَا اللَّهُ ...

مى گویند که ضمیر در «انها« به خصلت - که یا خیر است یا شر -، بر مى گردد، چون از سیاق چنین بر مى آید، و در عین حال همین ضمیر اسم «کان «، و جمله «مثقال حبه « خبر آن است . و مراد از بودن آن در صخره ، پنهان بودن و جایگیر بودنش در شکم صخره محکم است ، یا در جوف آسمانها یا در دل زمین ، و مراد از آوردن آن ، حاضر کردنش براى حساب و جزاست
چون

ترجمه تفسیر المیزان جلد 16 صفحه 323

«ان اشکر لى و لوالدیک الى المصیر« - این جمله تفسیر «وصینا...« است ، و معنایش این است که وصیت ما همانا امر به شکر پدر و مادر بود، همچنان که امر به شکر خدا نیز کردیم ، و جمله «الى المصیر« انذار و تاکید امر به شکر است
در این جمله نیز التفاتى نظیر التفات در جمله «ان اشکر لله « بکار رفته ، که نکته اش نیز همان نکته است
بیان موردى که نباید در آن از والدین اطاعت کرد
وَ إِن جَهَدَاک عَلى أَن تُشرِک بى مَا لَیْس لَک بِهِ عِلْمٌ فَلا تُطِعْهُمَا ... کُنتُمْ تَعْمَلُونَ

یعنى اگر پدر و مادر به تو اصرار کردند که چیزى را که علم بدان ندارى و یا حقیقت آن را نمى شناسى شریک من بگیرى ، اطاعتشان مکن ، و براى من شریکى مگیر، و مراد از اینکه شریک مفروض حقیقتش نامعلوم است ، این است که چنین چیزى اصلا وجود ندارد، و مجهول مطلقى است که علم بدان تعلق نمى گیرد، پس برگشت معنا به این مى شود که چیزى را که چیزى نیست شریک من مگیر، این حاصل آن چیزى است که زمخشرى در کشاف گفته ، و چه بسا آیه «اتنبئون الله بما لا یعلم فى السموات و لا فى الارض « این معنا را تاکید مى کند، یعنى به شریکى که در همه این عوالم وجود ندارد
ولى بعضى دیگر از مفسرین گفته اند کلمه «تشرک « در اینجا به معناى «تکفر« و کلمه «ما« به معناى «الذى « است ، و معناى آیه این است که هر چه پدر و مادر به تو اصرار کردند که به من کفر بورزى ، کفرى که هیچ دلیل و حجتى بر آن نداشته باشى ، اطاعتشان مکن ، موید این احتمال این است که خداى تعالى در کلام مجیدش ‍ مکرر سلطان یعنى برهان بر شرک را نفى کرده ، از آن جمله مثلا فرموده : «ما تعبدون من دونه الا اسماء سمیتموها انتم و آباوکم ما انزل الله بها من سلطان « و آیات دیگرى نظیر آن
«و صاحبهما فى الدنیا معروفا و اتبع سبیل من اناب الى « - این دو جمله به منزله خلاصه و توضیحى است از مطالب دو آیه قبل ، که سفارش والدین را مى کرد، و از اطاعت آنان در مورد شرک به خدا نهى مى کرد

ترجمه تفسیر المیزان جلد 16 صفحه 322

وَ إِذْ قَالَ لُقْمَنُ لابْنِهِ وَ هُوَ یَعِظهُ یَبُنىَّ لا تُشرِک بِاللَّهِ إِنَّ الشرْک لَظلْمٌ عَظِیمٌ

اشاره به علت اینکه شرک به خدا ظلم عظیم است
عظمت هر عملى به عظمت اثر آن است ، و عظمت معصیت به عظمت کسى است که نافرمانى اش مى شود، چون که مواخذه عظیم نیز عظیم است ، بنابراین بزرگترین گناهان و نافرمانى ها نافرمانى خدا است ، چون عظمت کبریایى همه از او است ، و فوق هر عظمت و کبریایى است ، چون خدایى است بى شریک ، و بزرگترین نافرمانیهاى او این است که برایش شریک قائل شوى
«ان الشرک لظلم عظیم « - در این جمله عظمت شرک را مقید به قیدى با مقایسه با سایر گناهان نکرد، تا بفهماند که عظمت ظلم شرک آن قدر است که با هیچ گناه دیگرى قابل قیاس نیست
وَ وَصیْنَا الانسنَ بِوَلِدَیْهِ ... إِلىَّ الْمَصِیرُ

تشکر از پدر و مادر شکر خدا است
این آیه ، جمله معترضه اى است که در وسط کلمات لقمان قرار گرفته ، و از کلمات او نیست ، و اگر در اینجا واقع شده ، براى این است که دلالت کند بر وجوب شکر والدین ، مانند شکر خدا، بلکه شکر والدین ، شکر خدا است ، چون منتهى به سفارش و امر خداى تعالى است ، پس شکر پدر و مادر عبادت خدا و شکر اوست
«حملته امه وهنا على وهن و فصاله فى عامین « - در این جمله پاره اى از مشقات و اذیت ها که مادر در حمل فرزند، و تربیت او تحمل مى کند، ذکر شده تا شنونده را به شکر پدر و مادر و بخصوص مادر وا بدارد
کلمه «وهن « به معناى ضعف است ، و در آیه شریفه حال و به معناى صاحب وهن است ، ممکن هم هست مفعول مطلق باشد، و تقدیر کلام «تهن وهنا على وهن « بوده باشد. و کلمه «فصال «، به معناى از شیر جدا شدن ، و شیر ندادن به بچه است ، و معناى اینکه فرمود: «از شیر گرفتنش در دو سال است «، یعنى بعد از تحقق دو سال ، آن نیز محقق مى شود، و در نتیجه مدت شیر دادن دو سال مى شود، و چون با آیه «و حمله و فصاله ثلاثون شهرا - حملش و از شیر گرفتنش سى ماه است « ضمیمه شود، این نکته به دست مى آید که کمترین مدت حاملگى زن شش ماه است ، که در بحث روایتى آینده ، باز به این نکته اشاره خواهد شد ان شاء الله

ترجمه تفسیر المیزان جلد 16 صفحه 321

«شکرگزارى خداوند« حکمتى است که خدا به لقمان عطا فرمود.
وَ لَقَدْ ءَاتَیْنَا لُقْمَنَ الحِْکْمَةَ أَنِ اشکُرْ للَّهِ ... فَإِنَّ اللَّهَ غَنىُّ حَمِیدٌ

کلمه «حکمت « - به طورى که از موارد استعمالش فهمیده مى شود - به معناى معرفت علمى است در حدى که نافع باشد، پس حکمت حد وسط بین جهل و جربره است
در جمله «ان اشکر لله « بعضى گفته اند: کلمه «قلنا« در تقدیر است ، و معنایش این است که : بدو گفتیم ما را شکر بگزار، ولى ظاهرا احتیاجى به این تقدیر نیست ، و جمله مذکور تفسیر حکمت دادن به لقمان است و مى خواهد بفرماید حکمتى که به لقمان دادیم این بود که : «خدا را شکر بگزار« چون شکر عبارت است از به کار بردن هر نعمتى در جاى خودش ، به طورى که نعمت ولى نعمت را بهتر وانمود کند، و به کار بردن نعمت به این نحو محتاج است به اینکه اول منعم ، و سپس نعمتهایش ، بدان جهت که نعمت اوست شناخته شود، سپس ‍ کیفیت به کار بردن در محلش ، آن طور که لطف و انعام او را بهتر وانمود کند شناخته گردد، پس حکمت دادن به لقمان ، لقمان را وادار کرد تا این مراحل را در شکر طى کند، و در حقیقت حکمت دادن به او مستلزم امر به شکر نیز هست
در جمله «ان اشکر لله « التفاتى از تکلم به غیبت به کار رفته ، چون قبلا سیاق ، سیاق تکلم با غیر بود، و مى فرمود: «آتینا« این جا هم باید فرموده باشد «ان اشکر لنا« و اگر اینطور نفرمود، بدان جهت است که تعبیر به «نا - ما« در جمله «آتینا« از گوینده براى اظهار عظمت از قبال خودش و خدمه اش صحیح است ، ولى در مساله شکر صحیح نبود، چون با توحید در شکر تناسب نداشت
وَ مَن یَشکرْ فَإِنَّمَا یَشکُرُ لِنَفْسِهِ وَ مَن کَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنىُّ حَمِیدٌ

این آیه بى نیازى خدا را خاطرنشان مى سازد، و مى فرماید فایده شکر تنها به خود شاکر عاید مى شود، همچنان که ضرر کفران هم به خود کفران کننده عاید مى گردد، نه به خدا، چون خدا غنى مطلق است ، و احتیاج به شکر کسى ندارد، و چون حمید و محمود است ، چه شکرش ‍ بگزارند و چه نگزارند، پس کفران هم به او ضرر نمى رساند
و اگر در شکر تعبیر به مضارع کرده ، که دلالت بر استمرار دارد، و در کفر تعبیر به ماضى کرده ، که تنها یک بار را مى رساند، براى این است که شکر وقتى نافع است که استمرار داشته باشد، ولى کفر با یک بار هم ضررش ‍ خواهد رسید

ترجمه تفسیر المیزان جلد 16 صفحه 320

و آن دم که لقمان به پسر خویش که پندش مى داد گف ت : اى پسرک من ! به خدا شرک میار، که شرک ، ستمى است بزرگ (13)
ما انسان را در مورد پدر و مادرش ، و مخصوصا مادرش ، که با ناتوانى روز افزون حامل وى بوده ، و از شیر بریدنش تا دو سال طول مى کشد، سفارش کردیم ، و گفتیم : مرا، و پدر و مادرت را سپاس بدار، که سرانجام به سوى من است (14)
و اگر بکوشند تا چیزى را که در مورد آن علم ندارى با من شریک کنى اطاعتشان مکن ، و در این دنیا به نیکى همدمشان باش ، طریق کسى را که سوى من بازگشته است پیروى کن ، که درآخر بازگشت شما نیز نزد من است ، و از اعمالى که مى کرده اید خبرتان مى دهیم (15)
اى پسرک من ! اگر عمل تو هم وزن دانه خردلى ، آنهم پنهان در دل سنگى ، یا در آسمان یا در زمین باشد، خدا آن را مى آورد، که خدا دقیق و کاردان است (16)
اى پسرک من ! نماز به پا دار، و امر به معروف و از منکر نهى کن ، و بر مصائب خویش صبر کن ، که این از کارهاى مطلوب است (17)
اى پسرک من ، از در کبرو نخوت از مردم روى بر مگردان و در زمین چون مردم فرحناک راه مرو، خدا خودپسندان گردن فراز را دوست نمى دارد (18)
در راه رفتن خویش معتدل باش ، و صوت خود ملایم کن ، که نامطبوع ترین آوازها آواز خران است (19)


بیان آیات

در این آیات اشاره شده به اینکه به لقمان حکمت داده شد، و چند حکمت نیز از او در اندرز به فرزندش نقل شده ، و در قرآن کریم جز در این سوره نامى از لقمان نیامده ، و اگر در این سوره آمده ، به خاطر تناسبى است که داستان سراسر حکمت او با داستان خریدار لهو الحدیث داشته ، چون این دو نفر در دو نقطه مقابل هم قرار دارند، یک فرد انسان آن قدر دانا و حکیم است که کلماتش راهنماى همه مى شود، و در مقابل ، فرد دیگرى یافت مى شود که راه خدا را مسخره مى کند، و براى گمراه کردن مردم این در و آن در مى زند، تا لهو الحدیثى جمع آورى نماید

ترجمه تفسیر المیزان جلد 16 صفحه 319

آیات 12 - 19، سوره لقمان
وَ لَقَدْ ءَاتَیْنَا لُقْمَنَ الحِْکْمَةَ أَنِ اشکُرْ للَّهِ وَ مَن یَشکرْ فَإِنَّمَا یَشکُرُ لِنَفْسِهِ وَ مَن کَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنىُّ حَمِیدٌ(12)
وَ إِذْ قَالَ لُقْمَنُ لابْنِهِ وَ هُوَ یَعِظهُ یَبُنىَّ لا تُشرِک بِاللَّهِ إِنَّ الشرْک لَظلْمٌ عَظِیمٌ(13)
وَ وَصیْنَا الانسنَ بِوَلِدَیْهِ حَمَلَتْهُ أُمُّهُ وَهْناً عَلى وَهْنٍ وَ فِصلُهُ فى عَامَینِ أَنِ اشکرْ لى وَ لِوَلِدَیْک إِلىَّ الْمَصِیرُ(14)
وَ إِن جَهَدَاک عَلى أَن تُشرِک بى مَا لَیْس لَک بِهِ عِلْمٌ فَلا تُطِعْهُمَا وَ صاحِبْهُمَا فى الدُّنْیَا مَعْرُوفاً وَ اتَّبِعْ سبِیلَ مَنْ أَنَاب إِلىَّ ثُمَّ إِلىَّ مَرْجِعُکُمْ فَأُنَبِّئُکم بِمَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ(15)
یَبُنىَّ إِنهَا إِن تَک مِثْقَالَ حَبَّةٍ مِّنْ خَرْدَلٍ فَتَکُن فى صخْرَةٍ أَوْ فى السمَوَتِ أَوْ فى الاَرْضِ یَأْتِ بهَا اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ لَطِیفٌ خَبِیرٌ(16)
یَبُنىَّ أَقِمِ الصلَوةَ وَ أْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ وَ انْهَ عَنِ الْمُنکَرِ وَ اصبرْ عَلى مَا أَصابَک إِنَّ ذَلِک مِنْ عَزْمِ الاُمُورِ(17)
وَ لا تُصعِّرْ خَدَّک لِلنَّاسِ وَ لا تَمْشِ فى الاَرْضِ مَرَحاً إِنَّ اللَّهَ لا یحِب کلَّ مخْتَالٍ فَخُورٍ(18)
وَ اقْصِدْ فى مَشیِک وَ اغْضض مِن صوْتِک إِنَّ أَنکَرَ الاَصوَتِ لَصوْت الحَْمِیرِ(19)


ترجمه آیات


به تحقیق لقمان را حکمت دادیم ، (و چون لازمه حکمت شکر منعم است ، به او گفتیم :) خدا را سپاس بدار، و هر کس سپاس بدارد به نفع خود سپاس مى دارد، و هر که کفران کند، (چشم خودش مى رود،) چون خدا بى نیاز است ، (از شکر نکردن خلق متضرر نمى شود)، و نیز ستوده است ، (چه شکرش بگزارند و چه کفرانش کنند) (12)

ترجمه تفسیر المیزان جلد 16 صفحه 318

مؤ لف : این روایت را الدر المنثور هم از جمع کثیرى از صاحبان کتب حدیث از ابى امامه از رسول خدا(صلى الله علیه و آله و سلم ) روایت کرده است
و نیز در همان کتاب است که از امام صادق (علیه السلام ) روایت شده که آن جناب فرمود: لهو الحدیث عبارت است از طعنه و استهزاى حق ، همان رفتارى که ابوجهل و یاران او مى کردند، و ابوجهل فریاد مى زد اى گروه قریش آیا مى خواهید خبرتان دهم که آن زقومى که رفیقتان شما را از آن مى ترساند چیست ؟ آنگاه مى فرستاد تا کره و خرما مى آوردند، مى گفت : این همان زقوم است که او شما را از آن مى ترساند، امام صادق (علیه السلام ) سپس فرمود: غنا نیز از مصادیق لهو الحدیث است
حدیثى از امام سجاد(ع ) در بیان شدت حرمت موسیقى
و در الدر المنثور است که ابن ابى الدنیا، از على بن الحسین (علیهماالسلام ) روایت کرده که فرمود: هیچ امتى که در آن موسیقى باشد پاک و مقدس نشده و نمى شود
و در تفسیر قمى در روایت ابى الجارود از امام ابى جعفر (علیه السلام ) روایت کرده که در تفسیر «و من الناس من یشترى لهو الحدیث لیضل عن سبیل الله بغیر علم « فرمود: این شخص نضر بن حارث بن علقمه بن کلده ، یک نفر از بنى عبد الدار بن قصى است ، و این نضر مردى دانا و داراى روایات و احادیث تاریخى بود، و اشعار مردم را نیز مى دانست ، آیه شریفه او را ملامت کرده که دنبال احادیث لغو مى رود، ولى وقتى آیات ما بر او خوانده مى شود رو مى گرداند
و نیز در همان کتاب از پدرش از حسین بن خالد روایت کرده که گفت از ابو الحسن حضرت رضا (علیهماالسلام ) پرسیدم معناى آیه «و السماء ذات الحبک « چیست ؟ حضرت انگشتان خود را مشبک نموده فرمود: آسمان این طور محبوک به زمین است ، پرسیدم چطور محبوک به زمین است ، با اینکه خداى تعالى مى فرماید: «رفع السموات بغیر عمد ترونها«؟ فرمود: سبحان الله مگر نفرموده «بغیر عمد ترونها«؟ عرض کردم : بله ، فرمود: پس معلوم مى شود ستونى هست ولى آن را نمى بینید