اى پسرم! تو از آن روزى که به دنیا آمدى ، پشت به دنیا و رو به آخرت کردى ، و خانه اى که دارى به طرف آن مى روى نزدیک تر از خانه اى است که از آن دور مى شوى ، پسرم همواره با علما بنشین ولى با آنان بحث مکن ، که اگر چنین کنى از تعلیم تو دریغ مى ورزند ، و از دنیا به قدر نیازت استفاده کنید ، و یک باره دنیا را ترک مکن ، وگرنه سربار جامعه خواهى شد ، و در دنیا آنچنان داخل مشو که به آخرتت ضرر رساند ، آن قدر روزه بگیر که از شهوتت جلوگیرى کند، و آن قدر روزه مگیر که از نماز بازت دارد، زیرا نماز نزد خدا محبوبتر از روزه است.
حکمت در اصل از ماده ((حکم)) (بر وزن حرف) به معنى منع است, و از آن جا که علم و دانش و تدبیر که از معانى حکمت است, انسان را از کارهاى خلاف باز مى دارد, به آن حکمت مى گویند. حکمت داراى معانى بسیار, و مفهوم گسترده است, از جمله: معرفت, شناخت اسرار جهان هستى, آگاهى از حقایق, وصول به حق از نظر گفتار و عمل, شناخت خدا, شناخت اشیإ آن گونه که هستند, و نیز به معنى نور الهى که انسان را از وسوسه هاى شیطانى و تاریکى گمراهى ها نجات مى بخشد. این که به درس فلسفه, حکمت مى گویند از این رو است که این علم, شاخه اى از حکمت است و مى تواند انسان را در مسیر حکمت حقیقى قرار دهد.
به طور کلى حکمت بر دو گونه است:
1ـ حکمت نظرى که همان آگاهى عمیق و وسیع به اشیإ است.
2ـ حکمت عملى, که همان حالت زیباى معنوى و نور تابان باطنى است که دارنده اش را به مقامات عالى مى رساند, و چنین کسى را حکیم مى نامند. حکیم کسى است که عاقل, هوشمند, مدبر بوده , و از نظر فکر و عمل, پاک, خالص و رشد یافته باشد.
خداوند, حکیم مطلق است و در قرآن ذات پاک خدا, 97 بار به عنوان حکیم یاد شده, و واژه حکمه بیست بار در قرآن آمده, و از آن تمجید شده, و تعلیم حکمت به عنوان هدف از آمدن رسولان خداوند ذکر شده است.(11)
ادامه مطلب ...
لُقمان، نام مردی حکیم که اصلش حبشی بوده و در روزگار داود پیغمبر(ع) می زیسته و در قرآن کریم نام وی آمده است:
«وَ لَقَدْ آتَیْنا لُقْمانَ الْحِکْمَةَ أَنِ اشْکُرْ لِلّهِ وَ مَنْ یَشْکُرْ فَإِنَّما یَشْکُرُ لِنَفْسِهِ وَ مَنْ کَفَرَ فَإِنَّ اللّهَ غَنِیٌّ حَمیدٌ» [1] ما به لقمان حکمت عطا نمودیم. یعنی وی را خرد و دانش دادیم و هوش و بصیرت عطا کردیم.
در باره لقمان اختلاف کرده اند: برخی گفته اند: حکیم بوده و مقام نبوت را نائل نگشته است.بعضی او را پیامبر دانسته و حکمت را که در قرآن صفت وی آمده است به نبوت تفسیر نموده اند.
یکی از دوستانش به وی گفت: مگر نه تو با ما چوپانی می کردی، این حکمت و دانش را از کجا و به چه سبب به دست آوردی؟! وی گفت: نخست خواست خداوند و اندازه گیری او، و دیگر صفاتی که در من وجود داشت و همان زمینه ساز لطف خدا گردید، و آنها عبارتند از: امین بودن، و راستگو بودن، و سکوت نمودن از آن چه که مرا سودی نباشد. [2]
بخشی از اندرزهای لقمان در قرآن ذکر گردیده است:
«وَ إِذْ قالَ لُقْمانُ لاِبْنِهِ وَ هُوَ یَعِظُهُ یا بُنَیَّ لا تُشْرِکْ بِاللّهِ إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظیمٌ» [3] هنگامی که لقمان به فرزند خود، که وی را پند می داد، گفت: خدا را به یکتائی بپذیر و هیچ کس و هیچ چیز را شریک او مگیر که شرک به خدا ستم و ناروا و ناشایستی بس بزرگ است.
لقمان دورانی به بردگی روزگار می گذرانید که او را به اسارت از حبشه به بیت المقدس آورده بودند، روزی مولایش او را بخواند و به وی گفت: گوسفندی ذبح کن و بهترین دو عضوش را به نزد من آر. وی به دستور عمل نمود و دل و زبان گوسفند را به نزد مولا آورد. روز دیگر او را گفت گوسفندی بسمل کن و پست ترین دو عضو آن را برای من بیاور. وی گوسفند را بکشت و زبان و دل آن را به حضور ارباب خویش آورد. مولی سبب پرسید، وی گفت: آری، اگر این دو عضو پاک و سالم بودند بهترین عضو، و اگر ناپاک و پلید بودند بدترین عضو خواهند بود.
او را گفتند: چه زشت رویی؟! گفت: بر نقش(چهره) عیب می گیری یا چهره نگار را معیوب می دانی؟!
گویند: روزی بر داود(ع) وارد شد، در حالی که وی به ساختن زره مشغول بود، که آهن به امر خداوند در دست داود هم چون موم نرم می نمود، در حالی که وی به شگفت آمده بود خواست از او بپرسد: چه می کنی؟ ولی حکمت، او را از این پرسش بازداشت و هم چنان ساکت ماند تا آن که داود(ع) آن را تمام کرد و بپوشید و خود گفت: نیکو پوشاکی است در جنگ. لقمان گفت: سکوت نیکو حکمتی است ولی کسانی که بدان پایبند بودند اندکند. داود گفت: آری سزد که ترا حکیم بخوانند.
در کتاب «من لا یحضره الفقیه» آمده که لقمان به فرزندش گفت: ای فرزندم! همانا دنیا دریائی ژرف است که خلق بسیار در آن به هلاکت رسیده اند، پس کشتی خویش را در آن ایمان به خدا، و بادبانش را توکل بر خدا، و توشه ات را در آن خدای ترسی قرار ده، که اگر نجات یافتی به رحمت خدا بود، و اگر به غرقاب هلاکت رسیدی بر اثر گناهانت باشد. [4]
ای پسرم! در هر سختی صبر و شکیبائی را پیشه خویش ساز، و به وجود خدا یقین داشته باش و با هوای نفست بجنگ و بدان که شرافت و زهد و شفقت در صبر است، که چون بر محرّمات الهی صبر کردی و به زخارف دنیوی وقعی ننهادی و مصائب دنیا را به چیزی نگرفتی، هیچ چیزی به نزد تو محبوب تر و بهتر از مرگ نباشد، و پیوسته در انتظار آن باشی.
لقمان حکیم، یکى از بزرگترین حکماى حقیقى است که قرآن کریم با تعبیر بلند و رساىِ : «وَلَقَدْ ءَاتَیْنَا لُقْمَانَ الْحِکْمَةَ ؛ به راستى ، لقمان را حکمت دادیم» ، بر حکمتش گواهى داده و برخى از آموزههاى حکیمانه او را براى آیندگان ، روایت کرده و بدین سان ، همگان را به جستجو و فرا گرفتن حکمتهاى او فرا خوانده است .
متأسّفانه، اطّلاع دقیقى از زندگىِ این حکیم فرزانه در دست نیست ؛ لیکن بر پایه پژوهش نسبتا جامعى که در این باره صورت گرفته است ،
برخى ، لقمان را فرزند «ناحور بن تارح» ،
تارح» ، عدّهاى وى را فرزند «باعوراء» ، برخى وى را فرزند «لیان بن ناحور بن تارح» ، گروهى او را فرزند «عنقاء بن سرون»، برخى وى را فرزند «عنقاء بن مِربَد»، برخى او را فرزند «عنقاء بن ثیرون»، و برخى وى را فرزند «کوش بن سام بن نوح» دانستهاند .
بدیهى است که انتخاب یکى از این قولها ، نه آسان است و نه ضرورى ؛ ولى مىتوان گفت که لقمان ، داراى نسبنامه معروفى نبوده است، چنان که در حدیثى از امام صادق علیه السلام اشاره شده است :
( أما وَاللّهِ ما اُوتِیَ لُقمانُ بِحَسَبٍ ولا مالٍ ولا أهلٍ ولا بَسطٍ فی جِسمٍ ولا جَمالٍ . )
( به خدا سوگند ، حکمت از رهگذر نژاد و ثروت و بزرگى جسم و زیبایى اندام، به لقمان داده نشد . )
لقمان، از نژادِ سیاه بود . آنچه مسلّم است ، وى از جمال ظاهرى ، بىبهره بوده است، چنان که در حدیثى که ملاحظه شد ، به این مطلب اشاره شده است . طَبرِسى رحمهالله در مجمع البیان آورده است :
| ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
لقمان حکیم، غلام سیاهی بود که در سرزمین سودان چشم به جهان گشود. گرچه او چهره ای سیاه و نازیبا داشت، ولی از دلی روشن، فکری باز و ایمانی استوار برخوردار بود. او که در آغاز جوانی برده ای مملوک بود، به دلیل نبوغ عجیب و حکمت وسیعش آزاد شد و هر روز مقامش اوج گرفت تا شهره ی آفاق شد. او مردی امین بود، چشم از حرام فرو می بست، از ادای حرف ناسزا و بی مورد پرهیز می کرد و هیچگاه دامن خود را به گناه نیالود و همواره در امور زندگی شرط عفت و اخلاص را رعایت می کرد. بیشتر وقت خود را در همنشینی با فقها و دانشمندان و پادشاهان می گذراند و مسئولیت خطیر آنها را گوشزد می کرد و آنها را از کبر و غرور برحذر می داشت و خود نیز از احوال ایشان عبرت می گرفت و در این میان فرزند برومند لقمان که نظر پدر را به خود معطوف داشته بود، بیشتر مورد خطاب او قرار می گرفت. هرچند نصایح لقمان بیشتر جنبه عمومی داشت و سعی لقمان بر این بود که در مناسبت های مختلف فرزندش و همچنین سایر مردم را پند و اندرز دهد که در این رابطه گوشه ای از این پندها را در این ایمیل مرور می کنیم :
ادامه مطلب ...
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم
الم ﴿١﴾ تِلْکَ آیَاتُ الْکِتَابِ الْحَکِیمِ ﴿٢﴾ هُدًى وَرَحْمَةً لِلْمُحْسِنِینَ ﴿٣﴾ الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَهُمْ بِالآخِرَةِ هُمْ یُوقِنُونَ ﴿٤﴾ أُولَئِکَ عَلَى هُدًى مِنْ رَبِّهِمْ وَأُولَئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ ﴿٥﴾ وَمِنَ النَّاسِ مَنْ یَشْتَرِی لَهْوَ الْحَدِیثِ لِیُضِلَّ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ وَیَتَّخِذَهَا هُزُوًا أُولَئِکَ لَهُمْ عَذَابٌ مُهِینٌ ﴿٦﴾ وَإِذَا تُتْلَى عَلَیْهِ آیَاتُنَا وَلَّى مُسْتَکْبِرًا کَأَنْ لَمْ یَسْمَعْهَا کَأَنَّ فِی أُذُنَیْهِ وَقْرًا فَبَشِّرْهُ بِعَذَابٍ أَلِیمٍ ﴿٧﴾ إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَهُمْ جَنَّاتُ النَّعِیمِ ﴿٨﴾ خَالِدِینَ فِیهَا وَعْدَ اللَّهِ حَقًّا وَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ﴿٩﴾ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ بِغَیْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَهَا وَأَلْقَى فِی الأرْضِ رَوَاسِیَ أَنْ تَمِیدَ بِکُمْ وَبَثَّ فِیهَا مِنْ کُلِّ دَابَّةٍ وَأَنْزَلْنَا مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَنْبَتْنَا فِیهَا مِنْ کُلِّ زَوْجٍ کَرِیمٍ ﴿١٠﴾ هَذَا خَلْقُ اللَّهِ فَأَرُونِی مَاذَا خَلَقَ الَّذِینَ مِنْ دُونِهِ بَلِ الظَّالِمُونَ فِی ضَلالٍ مُبِینٍ ﴿١١﴾ وَلَقَدْ آتَیْنَا لُقْمَانَ الْحِکْمَةَ أَنِ اشْکُرْ لِلَّهِ وَمَنْ یَشْکُرْ فَإِنَّمَا یَشْکُرُ لِنَفْسِهِ وَمَنْ کَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِیٌّ حَمِیدٌ
ادامه مطلب ...